مصطفی دانشجو از وکلای دراویش گنابادی و فرزاد صفایی، وفا هویدایی و وصال لقاییفر سه دانشجوی بهایی چند تن از این افرادند. مدافعان حقوق بشر طی سالهای اخیر از آنچه «تبعیض علیه اقلیتهای مذهبی در ایران» نامیدند، بارها انتقاد کردهاند.
زندگى بهاییان ایران اما تابعى از متغییر ریاست جمهورى در این کشور نیست و بهبود زندگى سایر شهروندان، همیشه به معناى بهبود وضعیت بهاییان نبوده است. مثلاً در دورهی رئیس جمهور تدبیر و اعتدال، آقاى روحانى، محل کسبِ بسیارى از شهروندان بهایى پلمب شد. البته گفته خواهد شد که اصل تفکیک قوا در ایران به ریاست جمهورى امکان کنترل قواى دیگر را نمىدهد؛ به نظر مىرسد سازوکارهایى که قرار بوده هدف نهایىشان تامین امنیت و حقوق قانونى شهروندان باشد، به بهانهاى براى رفع مسئولیت تبدیل شدهاند. نتیجهی این رفع مسئولیت نه تنها در وضعیت بهاییان، بلکه در سرنوشت بسیارى از منتقدین سیاسى، فعالان حقوق زن، خبرنگاران، فعالان کارگرى و دیگر معترضان و اقلیتهاى دینى و عقیدتى نیز نمایان است. سوال اینجاست که با این همه اختیاراتِ بدونِ نظارتِ نهادهاى انتصابى، مردم براى احقاقِ حقوقشان بهجز به نهادهاى انتخابى، به چه کسى مىتوانند امیدوار باشند؟ این سوالیست که هر کاندیداى ریاست جمهورى باید بتواند به آن پاسخ دهد: چرا باید پاى صندوقهاى راى رفت اگر رئیس جمهور به عنوان پاسدار قانون اساسى، حراست از بنیادىترین حقوق انسانى شهروندان را به خاطر تفکیک قوا نمىتواند ضمانت کند؟ بخش بزرگى از آنچه پس از انقلاب بر بهاییان ایران گذشته، و بىحسى نسبى بسیارى از شهروندان نسبت به آن، نتیجهی نگه داشتن دائمى کشور در “شرایط اضطرارى” بوده است. جنگ، فشارهاى اقتصادى در دوران سازندگى، تحریمها و سایهی دوبارهی جنگ، نه تنها جایى براى نگرانى براى قبور تخریب شده و حق تحصیل بهاییان نمىگذارد، بلکه حضور دائمى “دشمن” در گفتمان سیاسى-اجتماعى کشور، دستاویزى موثر براى دور زدنِ قانون، در تعقیب و سرکوب همدستان فرضى این “دشمن” در اختیار حکومت مىگذارد. وقتى بهاییان در افکار عمومى جاسوسِ این دشمنِ استعمارگرِ خونخوار و عامل بسیارى از ناآرامىها و سوءمدیریتها قلمداد مىشوند، تخریب قبرستانها و مهر و موم محل کسب، حساسیتى بر نمىانگیزد. این حربه، به علاوه انباشت تبلیغات منفى سالیانِ دراز، هزینهی دفاع از بهاییان را حتى براى کسانى که آنها را شخصاً مىشناسند و به بیگناهیشان آگاهى دارند، چنان بالا مىبرد که ترجیح مىدهند پیگیرى حقوق بهاییان را به خودشان و نهادهاى بینالمللى واگذارند. نکتهی دیگر مشکلات عمومى عامه مردم است. وقتى با ادامهی “شرایط اضطرارى”، گذران زندگى براى مردم چنان سخت مىشود که سقف ارزشهاى انسانى به “بقاء” کاهش مىیابد، انرژى و انگیزهاى براى دفاع از حقوق سایر شهروندان باقى نمىماند. این نکته، هم در مورد دفاع از بهاییان صادق است، و هم در مورد دفاع بهاییان از سایر شهروندان تحت ستم. تا زمانى که نهادهاى انتخابى یاراى مقاومت در برابر تبلیغات و موج آفرینىها و قانونگریزىهاى نهادهاى انتصابى را ندارند، انتظار بهبودى چشمگیر در عملکرد نظام جمهورى اسلامى به طور کل انتظارى واقع گرایانه به نظر نمىرسد؛ چه در وضعیت بهاییان، و چه در شرایط معیشتى و اجتماعى تمام شهروندان ایران.
ولی این مطلب از ایّام قدیم در اذهان بجای مانده. پیامبران الهی همواره بیانی به حقیقت نموده که نهایتاً به قدرت رسیده. مناظرۀ حضرت مسیح با پونتیوس پیلاطس را باید به خاطر آورد. «از این جهت من متولّد شدم و به جهت این در جهان آمدم تا به راستی (حقیقت) شهادت دهم، و هر که از راستی است سخن مرا می شنود. پیلاطس به او گفت، راستی (حقیقت) چیست؟» (۴) همان طوری که مشهور است پیلاطس حضرت مسیح را به صلیب کشید. سؤالی دیگر که ممکن بود مطرح شده باشد و پیلاطس این سؤال را نپرسید این بود که «قدرت چیست؟» در نهایت حقیقتی که حضرت مسیح با خود داشت جهان را دگرکون کرد. نام پیلاطس بخاطر این تماس با حضرت مسیح به یاد مانده ولی قدرت موقّت وی سریعاً از کفش رفت. در کتاب ایقان حضرت بهاءالله بیاناتی در مورد قدرتِ مَظاهرِ مُقدّسه [پیامبران] که برای نوع بشر فرستاده شدند می فرمایند. کلمات حضرت مسیح را به شکنجه گران خویش به یاد می آورند که از وی می پرسیدند آیا وی مسیح حقیقی است: «آن حضرت رأس بلند نموده فرمودند: اَمٰا تَریٰ بِاَنَّ ابْنَ الاِنسانِ قَدْ جَلَسَ عَنْ یَمینِ القُدرَةِ وَ القُوَّةِ؟! یعنی آیا نمی بینی که پسر انسان [حضرت مسیح] جالس بر یَمینِ قدرت و قوّتِ اِلهی است و حال آن که بر حسب ظاهر هیچ اسباب قدرت نزد آن حضرت موجود نبود مگر قدرتِ باطنیّه که احاطه نموده بود کُلِّ مَنْ السَّمواتِ وَ الاَرض را دیگر چه ذکر نمایم؟» (۵) حال توجّه خویش را به نفس دیگری که شاهد حقیقت بود معطوف می کنیم ـ یک شهید. زیرا به معنای حقیقی کلمه شهید شاهدی است بر حقیقت. مُنا محمود نژاد در نظر بسیاری وی نفسی ناتوان می رسید. دختری ۱۷ ساله در زمان شهادت. معلّم درس اخلاق کودکان. بعد از گذشت زمان زیادی که نامش از یاد شکنجه گرش رفته است در اذهان بسیاری دیگر نامش باقی و ستایشش نموده و خواهند نمود. مُنا در سال ۱۹۶۵به عنوان فرزند دوّم خانواده متولّد شد. برای زمانی خانوادۀ وی در یمن کشوری که سعی در برقراری جامعۀ بهائی در آن نمودند زندگی کردند. در سال ۱۹۶۹ دولت یمن تمامی خارجیان را از کشور اخراج نمود و خانوادۀ وی نهایتاً در شهر شیراز مقیم گردیدند. منُا به صدای خوش و کوشایی در تحصیل در حدّ و سطحی عالی معروف بود. از پانزده سالگی مُنا شروع به تدریس در کلاس های درس اخلاق نمود. خدمتی که وی با فداکاری و خلوص نیّت انجام می داد. مُنا به پدرش بسیار نزدیک بود. در سال ۱۹۷۹ بعد از انقلاب در ایران که جامعۀ بهائی پیوسته مورد صدمه و ستم قرار گرفت، مُنا و پدرش در آن شرایط جان باختند. در سال ۱۹۸۱ در یکی از انشاء های مدرسۀ خویش مُنا صریحاً دربارۀ اعتقاد خویش در مورد دیانت بهائی که در آن زمان ذکرش امری ممنوعه بود توضیحات مفصّلی داد. مُنا در میان کلمات خود از ایمان خویش سخن راند که می توان آن کلمات را به صورت زیر به یاد آورد: «در میان تمام لغت های زیبا، زیباترین آنها لغت (آزادی) است. پس چرا بشر از این آزادی محروم است؟ چرا از دوران اوّلیّه تا حال زندگی بشر آزادی نداشته؟ در زندگی همیشه افراد ظالم و مقتدری بودند که به دلائل علائق شخصی به تمام انواع ستم و ظلم دست زدند...» (۶) به دلیل این که دربارۀ دیانتش بی پروا صحبت کرده بود ـ بیان حقیقت تا قدرت ـ منُا به دفتر مدیر مدرسه احضار شد و به وی اخطار داده شد که دیگر دربارۀ دیانتش با دیگران صحبت نکند. در ماه اکتبر۱۹۸۲ مُنا و پدرش را مأمورین انقلاب دستگیر نموده و از منزل بیرون بردند. در آن اوقات مُنا به تحصیل زبان انگلیسی مشغول بود. مادر مُنا به دستگیری وی اعتراض نمود که چرا دختری خردسال را دستگیر نمودند؟ «وقتی تفتیش تمام شد و مأمورین انقلاب مُنا و پدرش را دستگیر کرده و می خواستند با خود ببرند مادر مُنا بسیار عصبانی گردید. وی گفت: "برای من قابل قبول است که پدر مُنا را با خود می برید ولی نمی فهمم چرا می خواهید مُنا را با خود ببرید. وی یک دختر خردسال می باشد."... یکی از مأموران گفت: "نباید وی را دختری خردسال حساب کنید. باید معلّم کوچک بهائی صدایش کنید. این شعرها را بخوانید. شعر یک بچّه نیست. جهان را می تواند به آتش بکشد. یک روز مبلّغ بزرگ بهائی خواهد شد."» (۷) مُنا به علّت تدریس بچه ها محکوم به اعدام شد. مانند دیگر زندانیان بهائی که همین راه را پیمودند ـ اگر مُنا حقیقت را انکار می کرد حیات خویش را می توانست بازخرید نماید. خلاصۀ حکم قاضی که در مورد یکی دیگر از بهائیان، ذبیحُ الله مَحرَمی ارائه داده شده در زیر آمده. ایشان محکوم به اتهامی شدند که در این خلاصه آمده: «... در خصوص اتّهام آقای ذبیحُ الله مَحرَمی فرزند غلامرضا دائر بر خروج از دیانت مقدّس اسلام و اختیار نمودن معتقدات فرقۀ ضالّۀ بهائیّت (ارتداد ملی) با عنایت به اَقاریرِ صریح نامبرده مبنی بر این که پس از بلوغ به فرقۀ ضالّۀ بهائیّت گرویده و متعاقباً به مدّت ۷ سال اسلام اختیار و مجدداً ضمن خروج از آن به فرقۀ مذکور گرایش یافته و علیرغم سعی بلیغ این دادگاه به منظور ارشاد و راهنمائی وی جهتِ اِستِبصار حاصل نمودن و توبه از ارتکاب معصیّت کبیرۀ ارتداد نامبرده مُصِرّ بر بقاء به معتقدات پوشالی خود بوده و در سه جلسۀ متناوب در کمال صحّت عقل و جسم و با ارادۀ کامل و از روی اختیار و قصد خود را معتقد به مبانی بهائیّت مِن جمله اعتقاد به نبوّت میرزا حسینعلی بهاء معرّفی و صراحتاً مُنکر ضروری دیانت اسلام (خاتمیّت پیامبر اکرم اسلام محمّد بن عبدالله منی الله علیه و آله سلم) گردیده و حاضر به توبه از معصیّت ارتکابی خود نگردیده، با توجّه به تحقیقات ادارۀ کلّ محترم اطلاعات استان یزد و بازتاب مُخرّب بجای مانده از عمل وی در خروج او مسلک دیانت حقّۀ اسلام با گرایش مجدّد به فرقۀ بهائیّت که حسب قواعد مسلّم مقبول عقلاء بشر اهانتی صریح به معتقدات بیش از یک میلیارد مسلمان می باشد. (۸) نکته ای که در حکم قضاوت دادگاه ذکر نشده این است که این روند محکومیّت غالباً همراه با شکنجه بوده. بارها و بارها ما شاهد تقلّا و کشمکش حقیقت و قدرت می باشیم. در زیر شرح حال مُنا آن طوری که در کتاب «داستان اولیا» از زبان یکی از همبندان مُنا که بعداً آزاد گردید گفته شده می یابیم. بیانات مُنا هنگام باز پرسی: «(بازپرس محترم)، من جواب دادم، کاملاً درست است که من در خانواده ای بهائی متولّد شدم و مقدّمتاً بسیاری مطالب از اعضاء خانواده یاد گرفتم ولی مایلم که شما را مطمئن نمایم که من خودم تحقیق کردم و با دلائل فراوان دیانت بهائی را قبول کردم. با تقلید از دیگران کسی نمی تواند بهائی شود، تنها با تحرّی حقیقت است که یک نفس بهائی می شود... بازپرس به من نگاه کرد و متعجّبانه گفت، دختر جوان تو از این دین چه می دانی؟ آیا دلیلی بالاتر از ایمان من می توان یافت که مرا از مدرسه خارج کردید و به اینجا آورده و ساعات متوالی تحت محاکمه قرار می دهید؟ آیا نمی بینید که اعتقاد من این اعتماد را داده که در حضور شما بایستم و به این سؤالات پاسخ دهم؟ سپس از من سؤال نمودند که مناجاتی بخوانم... آرام و با احترام یکی از مناجات های حضرت عبدالبهاء را تلاوت کردم. ... باز پرس مرا در میان مناجات متوقّف کرد... و برا ی مدتی ساکت نشست. احساس کردم که مناجات بر او اثر کرده بود. (داستان اولیا، صفحۀ ۱۳۲) (۹) عاقبت بازپرس در مقابل این حقیقت هیچ قدرتی نداشت. مُنا و نُه نفر دیگر از بانوان با دادن حیات خویش با بیان حقیقت قدرت خویش را نشان دادند. خوابی که مُنا قبل از اعدامش دیده در زیر آمده. «بازپرسی ها تمام شد. به بهائیان گفته شد که آنها آخرین فرصت را دارند که از دیانت خود برگردند. بعد از این اعلان مُنا آخرین خواب خود را دید که حضرت عبدالبهاء وارد زندان شدند و مُنا در حضورشان زانو زد. حضرت عبدالبهاء دست مُنا را در دست گرفته و سؤال نمودند: "مُنا در قلب چه آرزوئی داری؟" وی جواب داد: "استقامت". حضرت عبدالبهاء مجدداً سؤال خویش را تکرار نمودند و مُنا جواب داد که "استقامت برای همۀ احبّاء". برای سوّمین بار سؤال نمودند و باز همان جواب تکرار شد. سپس حضرت عبدالبهاء فرمودند: "اعطا شد، اعطا شد". (داستان اولیا، صفحۀ ۲۲۱. نسخۀ انگلیسی) (۱۰) آنچه که در زیر آمده نشان دهندۀ لحظات آخر حیات ایشان است. «شاهد دیگر یکی از مسؤولین اعدام بود که طناب دار را به گردن محکومین می انداخت. وی به مادر یکی از دختران گفته بود "به محکومین امکان تبرئه تا آخرین لحظه داده شد بود. ابتدا خانم های مُسن تر اعدام شدند و بعداً نوبت به دختران جوان رسید، یک به یک قبل از جوان ترها اعدام می شدند. جوان ترین آنها آخرینشان بود. ما تصوّر می کردیم که شاید بترسند و تبرئه کنند. به آنها گفتیم: "فقط یک بار بگویید که بهائی نیستیم تا این که آزادتان کنیم". ولی هیچ کدام نگفتند. همه ترجیح دادند که اعدام شوند.» (داستان اولیا) (۱۱)
خداوندا به عرش بارگاهت تو را سوكند بَر كُرسىّ جاهت قسم بَر آفتاب اسم اعظم بهاالله ، سلطان دو عالم به آن نورى كه از كُنج سيه چال دميد ازآسمان فضل و إجلال قسم بَر سينه اى كز تير جانكاه شهادت داد بَر " من يظهرالله " به خون رب اعلائى كه بَر خاك چكيد و خاك شد مِرآت أفلاك تو را سوگند بَر أمّ الكتابى كه هر بابش بُود فصل الخطابى به اوّل آيه فيّاض اقدس كه سازد قطره را درياى أطلس قسم بَر آفتاب عهد و ميثاق فروغ تابناك شمس آفاق به شوقى ماه تابان ولايت ولّى امر و خورشيد هدايت به توقيعات بيت العدل اعظم يگانه مرجع احباب عالم بدان درگاه عزّ كبريايى كه باشد خود مصون از هر خطايى به گلبانك نماز غصن اطهر به هر قطره از آن خون مطهّر قسم بَر بأنك يا سبّوح و قُدّوس به اشك زائران آستان بوس به سوز سينه عشاق جانباز به فرياد شهيدان سرافراز به جانبازى كه هنگام عبادت كند از دل تمناى شهادت كه رعد آسا كشد از پيش اعدا خروش يا بهاءالله الا ابهى به مسجونى كه در حال نماز است به گريه با تو در راز و نياز است به چنگال عدو در بند گشته جدا از همسر و فرزند گشته به آهِ سينه سوز نا اميدان به اشك چشم أطفال شهيدان به آن طفل شهيد نازپرور كه گشته دور از آغوش مادر بگير احباب خود را در پناهت تو را سوكند بَر احسان و جاهت كه ما در اين جهان جز تو پناهى نداريم و تو خود بَر اين كواهى تو اكاهى كه اين جمع فقيران به چنكال غذا مُشتى اسيران ز اعداى تو چندان ظلم ديده كه از غم جانشان بَر لب رسيده مُحّبان را خدايا جز تو كَس نيست به جز تو در جهان فرياد رس نيست نيامد وقت آن كز قهر اعدا شود آسوده خاطر اهل ابهى خداوندا به حق صدق أبرار احبّا را نكن محتاج اغيار بَر اور از شرار نار نورى به جاى حزن اهنگ سرورى دل احباب خود را شاد گردان ز زندان بلا آزاد گردان شب غم گر اميدى در حيات است طلوع پرتوصبح نجات است خدايا تا كه اصحاب بشارت شود آزاد از بند اسارت به نور مِهر تو چشم انتظاريم به فضل و بخششت اميدواريم ... بهاالدين محمد عبدى
" آنچه از برای اطفال در مقام اول و رتبه اولیه واجب و لازم است تعلیم کلمه توحید و شرایع الهیه است ، چه که من دون آن خشیة الله حاصل نمی شود و در فقدان آن صد هزار اعمال مکروهه غیر معروفه و اقوال غیر طیبه ظاهر می گردد ... آباء باید کمال سعی را در تدین اولاد مبذول دارند چه که اگر اولاد به این طراز اول فايز نگردد از اطاعت ابوین که در مقامی اطاعة الله است غافل گردد ، دیگر چنین اولاد مبالات نداشته و ندارد . یفعل باهوايه ما یشاء ." مجموعه آثار مبارکه در باره تربیت بهایی ، صفحه ۱۲
ماهنامهی خط صلح در گفتگو با احمد منتظری، از زمینهی این اعلام نظر پرسیده است و آقای منتظری نیز با تشریح دیدگاههای پدرشان در خصوص معتقدین به دیانت بهاییت، از لزوم همزیستی مسالمت آمیز و احترام به حقوق یکدیگر میان شهروندان یک کشور با عقاید مختلف سخن گفتهاند. مشروح گفتگو با احمد منتظری، فرزند مرحوم آیت الله منتظری، در ذیل از نظر شما میگذرد: لطفاً بفرمایید زمینهی اعلام نظر مرحوم منتظری و دفاع از حقوق بهاییان چطور شکل گرفت؟ و با توجه به اینکه مسئلهی بهاییت در ایران قدمت طولانی دارد، چرا این اعلام نظر در آن زمان ونه زودتر روی داد؟ در آن زمان ایشان اظهار نظر کردند، چون از ایشان سوال کردند؛ تا پیش از آن سوال نشده بود. خانم شیرین عبادی وکیل چند تن از بهاییان بود و از ایشان سوال کرد که آیا من که مسلمان هستم میتوانم در دادگاه از این بهاییان دفاع کنم؟ و ایشان [آیت الله منتظری] جواب داد که بله، این وظیفهی شماست. یعنی شما وکیل هستید و از حقوق آنها و نه از عقیدهی آنها دفاع میکنید. و علاوه بر این گفتند که اگر ببینید بر اثر اینکه اگر شما دفاع نکنید، ظلمی به آنها خواهد شد، اصلاً واجب است که بروید و از آنها دفاع کنید. در واقع ایشان گفتند چون رفع ظلم واجب است، این وظیفهی شماست که این وکالت را قبول کنید. آیت الله منتظری چه قسمتی از حقوق بهاییان را به رسمیت میشناختند؟ آیا صرفاً حقوق شهروندی آنان -چون ایرانی هستند و باید حقوق برابر با حقوق شهروندان ایرانی داشته باشند-، مد نظر ایشان بود یا مثلاً مسئلهی آزادی مذاهب هم شامل این حقوق میشد؟ این سوال را از این جهت مطرح میکنیم که اعلامیهی جهانی حقوق بشر حقوق گستردهتری را نسبت به قوانین جاری و مدنی ایران برای انسان در نظر میگیرد. نظر ایشان مطابق قانون اساسی بود. مطابق قانون اساسی، آزادی عقیده و آزادی بیان هست. خوب وقتی کسی به یک عقیدهای پایبند باشد و آن را قبول داشته باشد، خود به خود میتواند آن را بیان و از آن دفاع کند. من یادم هست که در کلام آیت الله مطهری هم حتی در مورد کسانی که کمونیست هستند و رابطهای با دین ندارند، ایشان اصرار داشت که باید آزادی بیان داشته باشند و اگر روزی ببینید که آنها آزادی ندارند و آزادی بیان نباید داشته باشند، در واقع اعتراف کردیم که ما جوابی برای عقیدهی آنها یا رد عقیدهی آنها نداریم. به همین دلیل از آزادی بیان آن افراد کمونیست در قبل از پیروزی انقلاب دفاع میکرد. یعنی در واقع اینطور نبود که ایشان دسته بندی خاصی داشته باشد؟ از نظر آیت الله منتظری کدام دسته از حقوق غیر قابل سلب از شهروندان بهایی محسوب میشد؟ خوب، ایشان بهاییت را به عنوان یک دین قبول نداشت. دین امری است که از طریق وحی آمده باشد؛ پیغمبری از سوی خدا آمده باشد و آن دین را آورده باشد و متصل به وحی باشد. ایشان در نوشتههایشان صریحاً گفتهاند که بهاییت چنین خصوصیتی ندارد و ساختهی دست بشر است. در واقع اینکه اسم دین را بر روی آن بگذارند، ایشان قبول نداشت. ولی معتقد بودند چون یک گروه یا یک فرقهای هستند که در کشور مالیات میدهند و پایبند به قوانین کشور هستند، قابل احتراماند و حقوقی دارند. از جمله اینکه میتوانند در دادگاهها وکیل داشته باشند، از خودشان دفاع کنند، و زندگی کنند؛ به تعبیر ایشان بهاییان حق آب و گل دارند. آیا آیت الله منتظری هیچ گاه با بهاییان یا نمایندگان آنان دیدار حضوری داشتند؟ بله، قبل از پیروزی انقلاب ایشان با آنها مناظره داشتند. این مناظره و بحثهایی که بینشان گذشته را ایشان تحت عنوان “مناظرهی مسلمان و بهایی” به صورت یک کتابچهای درآوردند و چاپ کردند که موجود است. آیا بعد از انقلاب هم دیداری [با بهاییان] داشتند؟ خیر، نداشتند. آیا مرحوم منتظری بعد از دفاع از حقوق شهروندان بهایی تحت فشار قرار نگرفتند؟ مثلاً آیا دستهجات وابسته یا مذهبی تندرویی بودند که از این نظر آیت الله ناخرسند باشند و برای تعدیل یا تغییر این موضع به ایشان فشار آورده باشند؟ خیر؛ چونکه ایشان را همه از نظر سطح بالای علمی قبول داشتند. هیچ وقت در حوزهی علمیه، کسی در مورد اعتبار علمی و سواد و توان ایشان تشکیکی نکرد. چون ایشان از شاگردان مبارز آیت الله العظمی بروجردی بودند و از همان زمان این مسئله در مورد ایشان مورد توجه بود. در واقع نظر ایشان را نظر اسلام میدانند و به این خاطر، کسی متعرض نشد. ولی خوب تبلیغاتی علیه ایشان میکنند و برخی اوقات هم الفاظ بسیار زشتی به کار میبرند؛ مثلاً با عناوینی چون ساده اندیش و یا این چیزها به صورت کلی تهاجماتی به ایشان شد، ولی همان طور که گفتم از نظر علمی در سطحی بودند که به ایشان نمیتوانستند اشکال بگیرند. البته آن موقع که آیت الله منتظری از حقوق شهروندی بهاییان گفتند، صرفاً یک اعلام نظر دینی و شرعی کردند و یک موضع گیری سیاسی نبوده است. آیت الله منتظری به خاطر پافشاری بر حق و عدالت، نزد مدافعان حقوق بشر بسیار محترم است و شهروندان مسلمان زیادی هم در ایران هستند که از آراء و دستورات ایشان پیروی میکنند. به عنوان سوال آخر بفرمایید که بر اساس منش و اندیشهی ایشان -که شما به خوبی نسبت به آن شناخت دارید و آگاه هستید-، رفتار ایده آل یک شهروند ایرانی مسلمان با یک شهروند ایرانی بهایی چگونه باید باشد؟ باید همزیستی مسالمت آمیز داشته باشد. باید به حقوق یکدیگر احترام بگذارند. تعرض به بهاییان به هیچ وجه جایز نیست. یعنی این تعرض نه انسانی است، و نه اسلامی؛ اینکه یک شهروند بهایی، مغازهای داشته باشد و مشکلدار شود و یا اینکه حتی وقتی از دنیا میرود به هیچ عنوان نباید به جنازهی او بیاحترامی شود، باید مانند سایر شهروندان در جایی مدفون شود. اینها حقوق مسلمی است که هم حقوق انسانی است و هم پیغمبر بر آن تاکید داشته است. در زمان پیغمبر، و در زمان ائمه، پیروان ادیان یهودی و مسیحی بودند و افراد مسلمان هم زندگی میکردند و همزیستی داشتند. قرآن کریم میگوید بیایید در اموری که با هم مشترک هستید، با هم بحث کنید: “قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَهٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُم”(آیهی ۶۴ سورهی آل عمران)؛ میگوید که در مورد قبول نداشتن شرک و خدایی که قبول دارید با هم بحث کنید؛ یعنی بر نقاط مشترک تاکید کنید نه بر روی نقاط افتراق. اگر قرار باشد بر نقاط افتراق تاکید کنند، دو برادر هم نمیتوانند با هم تعامل داشته باشند؛ چون بالاخره اختلاف سلیقه دارند. اینها جزو دستورات دینی مسلم است. ۱۴۰۰ سال قبل این سیره و روش مورد قبول و انسانی بوده ولی متاسفانه اینها بعداً سلیقهای عمل کردند. در واقع با رقیب خودشان همیشه برخورد کردند، و این رویه ادامه دارد. با سپاس از لطف شما و وقتی که در اختیار خط صلح گذاشتید. اگر نکتهی خاص دیگری در این خصوص هست، بفرمایید. امیدوارم زحمات شما موثر باشد تا روابط انسانی میان گروهها، ادیان و فرقههای مختلف تلطیف شود و همیشه رو به بهبود باشد. این مسئله فرصت بیشتری برای تمام بشر جهت سازندگی و پیشرفت فراهم میکند.
در حال حاضر، پنج بهائی از جمله آقای ولید عیاش (Walid Ayyash)، رهبر برجسته یکی از قبائل، در بازداشتگاه و یا زندانهای تحت نظارت مقامات صنعا قرار دارند، بازداشت شدگان هنوز اجازه ملاقات ندارند و بهائیان زیاد دیگری در خطر دستگیری قرار دارند. خانم بانی دوگال، نماینده ارشد جامعه جهانی بهائی در سازمان ملل متحد گفت: «گزارشها از یمن بهروشنی نشان میدهد که از طرف حکومت ایران به بعضی مقامات یمنی دستور داده شده است تا مرتکب چنین اقدامات ناعادلانهای شوند وگرنه هیچ دلیلی برای آزار و اذیت جامعه بهائی وجود ندارد». «جای تعجب نیست که اینگونه مداخلات در امور داخلی کشور، موجب برانگیختن همبستگی میان مردم یمن، در مقیاسی بیسابقه در دفاع از بهائیان شده است. بهائیان، دوستان؛ برادران؛ خواهران؛ همسایگان و همقبیلهای مردم یمن هستند. این اقدام همچنین بهطور وسیعی موجب افزایش آگاهی از آموزههای آیین بهائی در میان مردم یمن شده است. البته تاریخ نشان داده که آزار و ظلم به بیگناهان، همواره سبب گسترش عقاید آنان میشود.» آقای راجح زاید (Rajeh Zayed)، عضو دادستانی در صنعا، مبارزه علیه بهائیان در یمن را رهبری میکند. گزارشها حاکی از آن است که آقای زاید در طول گردهمائی مسالمتآمیز صبح دوشنبه، جمعیت را با سلاح تهدید کرده و اقدام به تحریک خشونت علیه افراد حاضر نموده است. علیرغم شلیک چندین گلوله توسط نیروهای امنیتی، جمعیت آرامش خود را حفظ کرده و خوشبختانه به کسی آسیبی نرسیده است. خانم دوگال گفت: «افراد این قبائل و فعالان یمنی با وجود اینکه خود هدف حمله قرار گرفتهاند، شجاعانه حمایت خود را از بهائیان نشان دادهاند. ابراز همبستگی، به خصوص در چنین زمان دشواری در کشور یمن، صمیمانه موجب قدردانی جامعه بینالمللی بهائی است.» خانم دوگال افزود: «در واقع، این اقدامات گواهی بر اصل وحدت نوع بشر است و نشان میدهد که بنیآدم اعضای یک پیکرند بهطوری که درد و شادی یکی، موجب غم و خوشحالی دیگری میشود. ما مشتاقانه امیدواریم و دعا میکنیم که آزار و اذیت بیاساس و غیرمنطقی بهائیان یمن پایان پذیرد و این توان و انرژی بهسوی اهداف والاتری مانند پایان دادن به خشونت ویرانگر کشور و ریشهکن کردن بیماری و سوءتغذیه که در حال حاضر بخش عمدهای از جمعیت کشور را مبتلا نموده است معطوف شود».
جامعۀ بهائی در طی چند سال گذشته پیشتاز حرکتی بوده است که هدف آن گرد هم آوردن متفکران برجسته از تمامی اقشار اجتماع برای بررسی جایگاه دین در زندگی اجتماعی است. یکی از پرسشهای پیش روی دفتر روابط عمومی جامعۀ بهائیان کانادا این بوده است که چگونه فضایی برای این بررسی هدفمند ایجاد نماید، فضایی که در آن بینشهای گوناگون بتوانند بر یک موضوع نور بتابانند و درک جمعی وسعت یابد. به منظور ایجاد چنین محیطی از سال ۲۰۱۳ مجموعهای از اجلاسها در مونترال، ونکوور و امسال در اتاوا برگزار شده است. در این برنامهها از چهرههای برجسته در گفتمان عمومی کانادا دعوت به عمل آمده است تا به بررسی نقش دین در اجتماع بپردازند. آقای جفری کامرون (Geoffrey Cameron)، نمایندۀ جامعۀ بهائی کانادا و مدیر این برنامه در سخنان آغازین خود در کنفرانس امسال که در روزهای ۸ و ۹ ماه مه در شهر اتاوا برگزار شد، گفت: «این یک کنفرانس استثنائی است و مثل یک گفتگوی مداوم میماند که در جریان است. این کنفرانس با اینکه از شبکۀ بینالادیانی که در سطح کشور وجود دارد بهره میگیرد ولی یک کنفرانس بینالادیانی در معنای معمول آن نیست.» وی ادامه داد: «آنچه در پی آن هستیم کمک به ایجاد ساختاری برای گفتگوی عمومی دربارۀ نقش دین در اجتماع کانادا است.» آقای جرالد فیلسون (Gerald Filson)، رئیس دفتر روابط عمومی جامعۀ بهائی کانادا و رئیس پیشین سازمان گفتگوی بینالادیانی کانادا (Canadian Interfaith Conversation) که حامی این نشست بود بیان داشت: «یکی از پرسشهایی که برای ما در کانون این گفتگو قرار دارد این است که چگونه تنوع رو به افزایش جمعیت ما میتواند منبعی برای اقدام مشترک باشد.»
نامه “مهرداد داراب” شهروند بهایی خطاب به حسن روحانی رئیس جمهوری ایران را که برای انتشار در اختیار هرانا قرار گرفته است در ادامه بخوانید: “بسمه تعالی” جناب آقای دکتر حسن روحانی، ریاست محترم جمهور، با سلام و احترام امروز نه پای کوبیدم، نه شادمانی کردم. شاید وقتی دیگر…
يکی از احبّایِ سالمند قيام کرد و سَرِ تعظيم در مقابلِ ايشان فرود آورد و گفت مولای محبوبِ من، از خودِ خداوند. فرمودند،چطور؟ گفت: بيچاره آدم در تمامِ طولِ زندگیش يک سيب خورد ، خداوند آن را در عهدِ عَتيق ، عَهدِ جديد، قرآن و در تمامِ الواح ذکر کرده است. ( کتاب فاتح دلها صفحه ۱۰۱)
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، امروز پنج شنبه ۴ خردادماه ۱۳۹۶، امرالله خالقیان پس از تحمل ۱۵۷ روز بازداشت در بازداشتگاه اداره اطلاعات کرمان با تودیع قرار وثیقه آزاد شد.
گلد نیوز افزود مهدی خلجی می گوید : پدرم و بسیاری از دوستان پدرم عضو انجمن حجتیه بودند...بسیاری از روشنفکران ما فکر می کنند که مسئلۀ بهائیان تنها مسئلۀ اقلیتی از جامعه و نه کل جامعه است اما در واقع چنین نیست همان طور که مسئلۀ زنان مسئلۀ مردان هم به شمار می رود...تا تاریخ آیین بهائی را ندانیم از تاریخ معاصر پرننگ و عارِ ایران و قساوت قلب خود آگاه نخواهیم شد و تا آگاهی نداشته باشیم از رفتار خود شرمسار نخواهیم شد و تا شرمسار نشویم رفتار خود را تغییر نخواهیم داد.
اخیراً هم دادستان مازندران در پی دادخواهی بهاییانی که مغازهی آنها پلمب شده بود، گفته است: “اسم شما در قانون اساسی نیامده و همان روزهای اول هم اشتباه کردیم به شما جواز کسب دادیم، ولی حالا به این نتیجه رسیدهایم که تمام جوازها را باطل کنیم. بهاییان باید یک روزی بخور و نمیری مثل افغانها داشته باشند”.(۱) اما وضعیت بهاییان ایران در چهار سال اخیر –یعنی دورهی اول ریاست جمهوری حسن روحانی-، چگونه بوده است؟ در این شماره از خط صلح، با دکتر فرهاد ثابتان، استاد اقتصاد در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا و سخنگوی جامعهی بینالمللی بهایی در این رابطه گفتگویی داشتهایم. جناب ثابتان به نظر شما دورهی ریاست جمهوری آقای روحانی، به تفاوت خاصی به خصوص بهبود در وضعیت جامعهی بهاییان ایران منتهی شده است؟ دورهی اول ریاست جمهوری آقای روحانی، با وعدههایی امیدوارکننده، هنگامی آغاز شد که ایشان منشور حقوق بشر را اعلام کردند و به نظر میرسید که اوضاع حقوق بشر در ایران رو به بهبود است. اما به رغم وعدههای بسیاری که ایشان در مورد پایان دادن به تبعیض علیه حقوق اقلیتهای دینی در ایران داده بودند؛ در مدت زمان بسیار کوتاهی معلوم شد که نه تنها هیچ اقدامی به عمل نیامد و موقعیت حقوق بشر برای بهاییان بهبود نیافت، بلکه وضعیت آنان روز به روز رو به وخامت گذاشت. برای مثال، چند ماه بعد از روی کار آمدن آقای روحانی، در گزارش مورخ ۳۰ مهرماه ۱۳۹۲، دکتر احمد شهید (گزارشگر ویژهی حقوق بشر برای ایران) اظهار داشت که “هیچ نشانی از بهبود وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران نیست و اوضاع همچنان بسیار نگرانکننده است”. او با اشاره به وضعیت اقلیتهای دینی در ایران، از جمله بهاییان، مسیحیان، مسلمانانِ سنی، و دیگران گفت که آنها “به طور روزافزون در معرض انواع تبعیضات قضایی، در اموری مانند اشتغال و آموزش قرار دارند و اغلب با بازداشت خودسرانه، شکنجه، و بدرفتاری روبهرو هستند”. از آغاز دورهی ریاست جمهوری آقای حسن روحانی تا سال گذشته، دستکم ۱۵۱ شهروند بهایی بازداشت و زندانی شدهاند؛ حداقل ۳۸۸ مورد اختناق اقتصادی به دلیل بهایی بودن، از جمله تهدید، ارعاب، و پلمب آشکار مغازهها به ثبت رسیده؛ حداقل ۲۸ دانشجوی بهایی از دانشگاه اخراج شدهاند در حالی که هزاران دانشجوی دیگر از ورود به دانشگاه محروم ماندهاند؛ و بیش از بیست هزار تبلیغات ضد بهایی در سراسر ایران انتشار داده شده است. بعضاً معتقدند فشار بر جامعهی بهاییان ایران پیشتر به شکل برخوردهای قضایی صورت میگرفت اما در دورهی آقای روحانی اشکال متفاوتتری از جمله فشار بر شریانهای اقتصادی شهروندان بهایی از طریق روشهایی چون پلمب اماکن کسب به خود گرفته است. تا چه اندازه با این مسئله موافق هستید؟ آیا برخوردهای قضایی کمتر شده و به جای آن فشارهای اقتصادی بیشتر شده؟ این ارزیابی کاملاً درست است؛ مضاف بر اینکه برخوردهای قضایی نیز همچنان ادامه دارد. اما با کمال تاسف خفقان اقتصادی بهاییان به اشکال دیگری وسعت یافته که قبلاً به این صورت نبود. از آغاز انقلاب، شهروندان بهایی به طور سیستماتیک از کار برکنار شدند و حقوق بازنشستگیشان نیز قطع شد. استخدام بهاییان در وزارتخانهها و ادارت دولتی به کلی ممنوع اعلام شد و حتی در بخش خصوصی نیز به شرکتها هشدار داده شد که کارمندان بهایی خود را از کار برکنار کرده و از استخدام آنها جلوگیری کنند. این خطمشی رسمی ضد بهایی طبق نامهی محرمانهی حجتالاسلام محمد گلپایگانی (۲) از طرف شورای عالی انقلاب اسلامی در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۶۹ به ریاست دفتر رهبری جمهوری اسلامی به ثبت رسید که در آن به وضوح گفته شده “برخورد نظام با آنان باید طوری باشد که راه ترقی و توسعهی آنان مسدود شود” و “در دانشگاهها چه در ورود و چه در حین تحصیل چنانچه احراز شد بهاییاند از دانشگاه محروم شوند”، و “در صورت ابراز بهایی بودن اجازهی استخدام ندارند”. اما انسداد شریان اقتصادی بهاییان به این محدودیتها ختم نشد و صدور پروانهی کسب و کار (۳) به آنها، و حضور شهروندان بهایی در صنوف و سازمانهای صنفی (۴) نیز ممنوع گردید و حتی جواز کار (۵) بسیاری از بهاییان لغو شد. اکنون اما خط مشی رسمی جمهوری اسلامی، نه تنها به موارد فوق اکتفا ننموده، بلکه آپارتاید اقتصادی نیز به آن اضافه شده که هدف آن ایجاد فقر در جامعهی بهایی و به عبارت دیگر، نابود کردن جامعهی بهایی به عنوان یک جامعهی فعال و سازنده است. این خط مشی به صورت تشدید تهاجم اقتصادی، انتشار اکاذیب و تخدیش اذهان عمومی در مورد آیین بهایی، و جداسازی جامعهی بهایی از جامعهی مدنی ایران دنبال میشود. در دورهی ریاست جمهوری آقای روحانی پلمب مغازههای بهایی به طور سیستماتیک و هدفمند شدت گرفته است. مغازهداران بهایی، برای رعایت شعائر دینی خود، چند روز در سال مغازههای خود را تعطیل میکنند. اما مقامات جمهوری اسلامی این امر را اقدام علیه امنیت ملی ایران قلمداد نموده و این مغازها را پلمب میکنند. به این ترتیب آخرین مفرّ معیشت اقتصادی، یعنی فعالیت شخصی شهروندان بهایی در بخشهای خصوصی، نیز غیرقانونی اعلام شده و بهاییان رسماً و قانوناً از هر گونه داد و ستد اقتصادی محروم میمانند. از طرفی دیگر، با ایجاد و اشاعهی شایعات کاذب و کاملاً بیاساس (از جمله اینکه بهاییان نجس، کافر، بیگانه، دشمن و جاسوس هستند)، سعی میشود تنفری بین هموطنان ایرانی و بهاییان ایجاد شود که با یکدیگر مراوده، معامله، و حتی مکالمه نداشته باشند. این صرفاً ایجاد آپارتاید اقتصادی و اجتماعی بهاییان است که با کمال تاسف در دورهی ریاست جمهوری آقای روحانی به شدت رواج داده شده است. به نظر شما چرا افزایش فشارهای اقتصادی به عنوان یک روش یا استراتژی از سوی دستگاه امنیتی بر علیه شهروندان بهایی اتخاذ شده است؟ آیا فکر میکنند این روش موثرتری است برای برخورد، یا چون فشار بر حکومت ایران در مورد عدم رعایت حقوق بشر وجود دارد، این روش را اتخاذ کردهاند؟ تاریخ سرکوب جامعهی بهایی در ایران، که با اعدام، ضرب و شتم، شکنجه، زندان و ارعاب شروع شد، و با محرومیت از تحصیل، اشتغال، حقوق بازنشستگی، و حتی حق کفن و دفن و آرامش در قبرستانهای بهایی ادامه داشته و دارد، نشان میدهد که خطمشیهای سازمانیافته و رسمی جمهوری اسلامی برای تضعیف و فروپاشی جامعهی بهایی، به رغم فشارهای زیادی که به جامعهی بهایی وارد آورده، موفق نبوده است. شهروندان بهایی در ایران با تحمل این مشقّات و با مقاومتی سازنده به زندگی خود ادامه داده و پیوسته سعی داشتهاند که به کشور خود خدمت کنند. پیامهای شورای حاکمهی بینالمللی جامعه بهایی (بیتالعدل) (۶) به بهاییان ایران، که اکنون بدون هیچ محدودیتی در دسترس است، این رویکرد قانونمحور و صلحطلب جامعهی بهایی را تحسین و تشویق میکند. از آنجا که تاکنون این روشها موثر نبوده، حال افزایش فشار اقتصادی به نوعی که قبلاً مطرح شد اما با یک استراتژی جدید و با هدف انحلال کامل جامعهی بهایی از سوی دستگاه امنیتی اعمال میشود. البته باید اذعان داشت که بست شریانهای اقتصادی یک جامعه شاید بزرگترین ضربهای است که میتواند به آن جامعه وارد شود. متاسفانه انگیزهی سرکوب جامعهی بهایی از بدو انقلاب، هنگامی که مسئلهی نقض حقوق بهاییان از طرف جامعهی بینالمللی مطرح نشده بود، آغاز شد که تاکنون هم ادامه دارد. گرچه آگاهی جامعهی بینالمللی از این نقض مستمر و طاقتفرسا، و حمایت آن از جامعهی بهایی، ایران را به کشوری حقمحور و مطیع قوانین بینالمللی (که طبق موافقت با میثاقهای بینالمللی موظف به اجرای آن است) مبدّل نکرده، ولی از انحلال کامل جامعهی بهایی جلوگیری نموده و ایران را در مقابل نقض فراگیر حقوق بشر در این زمینه مسئول شمرده است. از این رو، نظارت جامعهی بینالمللی به حقوق انسانی و نقض آن در ایران از نهایت درجهی اهمیت برخوردار است زیرا که اگر ایران با بیتفاوتی کشورهای دیگر در مورد نقض حقوق بشر مواجه گردد، با آزادی و مصونیت به مراتب بیشتری حقوق شهروندان خود، به ویژه اقلیتهای دینی و قومی را، نادیده میگیرد. از دیگر اشکال فشار بر جامعهی بهاییان ترویج شایعات و تبلیغات منفی است. این موضوع همواره در طول تاریخ بهایی ستیزی وجود داشته؛ با این حال فکر میکنید امروز این شایعه سازیها همچنان توسط دستگاه امنیتی صورت میگیرد یا دلایل دیگری میتواند داشته باشد؟ مواردی مانند روابط درون جامعهی بهایی، ارائهی اطلاعات غلط دربارهی باورهای پیروان این آیین و غیره. به طور کلی کشورهایی که در آن نقض حقوق بشر به صورت قاعدهوار و فراگیر، -و نه استثناء-، صورت میگیرد به نحوی خود را مجبور میبینند که این خط مشی را توجیه کنند. بهترین توجیه برای نقض حقوق انسانی یک گروه خاص، این است که آن گروه را از مقولهی حقوق بشر مستثنی نمایند و آنان را به عناوینی مانند دشمن، بیگانه، جاسوس، نجس، کافر، ضد دولت و ملت، فرقه ضالّهی مضلّه و غیره جلوه دهند که به این ترتیب اذهان عموم را برای دگرستیزی، نفرت و اِعمال فشار آماده نمایند. به عبارت دیگر اگر ذهن مردم آنچنان قالببندی و دگردیسی شود که به راحتی مفاهیمی برساخته از وهم و تنفر و بیگانهسازی در آن جایگزینِ مهر و دوستی و شفقت گردد، نقض حقوق بشر نه تنها قابل توجیه میشود بلکه به راحتی میتواند وسیلهای برای بسیج تودهی مردم علیه اقلیت مورد نظر بشود و از این طریق جرم یک فرد یا یک فرمانروا به یک هنجار جمعی و قابل قبول مبدّل شود. با کمال تاسف این خط مشی برای توجیه تهاجم به جامعهی بهایی از آغاز پیدایش آن وجود داشته و اکنون هم با موفقیت به اقشار دیگر اجتماع تسرّی داده شده است. اگر خطمشی رسمی جمهوری اسلامی زمانی فقط بهاییان را به عنوان “جاسوس” یا “بیگانه” ترسیم مینمود، اکنون هر فردی یا گروهی یا حرفهای یا اقلیتی که ایده یا باوری متفاوت با ایدئولوژی یا باورهای مذهبی غالب داشته باشد، به همان عناوین معرفی شده و کارشان به مؤاخذه، بازخواست، بازجویی، بازداشت، و سرکوب میکشد. نشر اکاذیب، نفرتپراکنی، ایجاد دگرستیزی و ارعاب نسبت به جامعهی بهایی و شهروندان بهایی در ایران، نمونهی واضح این خطمشی است که در سالهای اخیر حداقل بیست هزار نمونه از آن به ثبت رسیده است. بررسی دقیق این مقوله در فاصلهی بین ۲۶ آذر ۱۳۸۸ تا ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۰ نشان داده که حدود ۴۴۰ مقاله یا گزارش، سمینار یا برنامههای چندرسانهای منتشر شده است که مشتمل از ۳۶۷ مقاله در گسترهی وسیعی از رسانههای چاپی و اینترنتی؛ ۵۸ سمینار، همایش، و کنفرانس؛ ۵ نمایشگاه رسمی، سه مجموعهی مستند تلوزیونی و سه تک برنامهی تلوزیونی؛ سه سریال رادیویی؛ دو بانک اطلاعاتی نرمافزاری که به صورت آنلاین یا در دیسک قابل دسترس است؛ و حداقل دو سایت کاملاً به مبارزه با آیین بهایی اختصاص داده شده است. گزارش مشروح کمپین رسانهای ایجاد نفرت از جامعهی بهایی موجود است. (۷) به نظر شما این شایعات تا چه حد توانسته است در بین مردم نفوذ کند و باعث تغییر ذهنیت سایر افراد جامعه نسبت به شهروندان بهایی شود؟ خوشبختانه هموطنان ایرانی به سرشت و انگیزهی دگرستیزی علیه جامعهی بهایی پی بردهاند و بیش از پیش حمایت خود را در پشتیبانی از برادران و خواهران بهایی خود ابراز نمودهاند. اما نمیتوان اذعان داشت که موج گسترده و بیوقفهی تهاجم فرهنگی و اخلاقی علیه بهاییان در ذهن و رفتار بعضی از هموطنان ایرانی بیتاثیر بوده است. پژوهشهای جامعهی جهانی چندین نمونه از خشونت و تهاجم به بهاییان را به طور مستند به ثبت رسانده است. مثلاً اخیراً در گزارشی با عنوان “خشونت بدون مجازات: ستیزه و تهاجم علیه جامعهی بهایی ایران”، در حداقل ۴۹ مورد منازل و مغازههای بهاییان به آتش کشیده شده و در بیش از ۳۰ مورد دیگر، این املاک با اعمالی نظیر نوشتن شعارهای نفرتبرانگیز هدف حمله قرار گرفته است. دستکم در ۴۲ مورد، آرامگاههای بهاییان در سراسر کشور مورد بیحرمتی قرار گرفته و خسارت دیده است. علاوه بر این، صدها کودک دبستانی بهایی از سوی معلمان و کادر اداری مدارس، با توهین و آزار روبهرو شدهاند. چهار نمونهی ویژه از این موارد طیف گستردهی این حملات را به طور ملموس نشان میدهد: در سال ۱۳۸۸ در شیراز، شبی در یک پمپ بنزین یک مرد بهایی با چاقوی مهاجمان ناشناس مورد حمله قرار گرفت. او فکر میکرد هدف حملهی چند دزد قرار گرفته است، حاضر شد هر چه پول همراه داشت به آنها بدهد، ولی مهاجمین قبول نکردند. در عوض، او را برهنه نموده و پس از تهدید به حلقآویزکردن او، با آتشِ سیگار، شانزده نقطه از بدن او را سوزاندند. در سال ۱۳۸۶، یک دختر دانشآموز ۱۶ سالهی بهایی در حومهی تهران هدف آزار و اذیت مکرر گروهی از متعصبان مذهبی قرار گرفت که ظاهراً رفت و آمدهای او را زیر نظر داشتند. از آبان تا دی ۱۳۸۶، این افراد ناشناس با تلفن مزاحم او میشدند و تهدید میکردند که او را میکشند. سپس یک روز او را به زور سوار اتومبیلی کردند و پیش از آنکه موفق به فرار شوند به وی حمله کرده و عینک او را شکستند. در پاییز سال ۱۳۸۹، بیش از دوازده ملک متعلق به بهاییان رفسنجان هدف حملات آتشافروزان قرار گرفت. در همان زمان، نامهی تهدیدآمیزی به منازل و محل کار حدود ۲۰ بهایی فرستاده شد که در آن نوشته شده بود اگر صاحبان ملک، دیگر با مسلمانان ارتباط نداشته باشند یا آنها را استخدام نکنند، پرتاب بمبهای آتشزا متوقف خواه شد. در آبان ۱۳۹۰، افراد ناشناس در آرامگاه بهایی در شهر آباده نبش قبر کرده و جسد یک بهایی را از تابوت بیرون آورده، با نوعی وسیلهی نقلیه از روی آن رد شدند. این دومین باری بود که به مقابر این آرامگاه بیحرمتی میشد. اجازه بدهید در مورد فشارهای جدیتری مثل قتل خودسرانهی شهروندان بهایی صحبت کنیم. به غیر از اعدامهای صورت گرفته توسط حکومت ایران، قتل خودسرانهی شهروندان بهایی توسط عناصر تحریک شده هم وجود دارد. آیا آماری از گستردگی این قبیل تهدیدات دارید؟ منشاء آن را چه میدانید و تا چه میزان آن را تهدیدی جدی بر علیه شهروندان بهایی تصور میکنید؟ با کمال تاسف بعضی از هموطنانی که مقلد بیچون و چرای مجتهد خود هستند، تحت تاثیر سخنرانیها و موعظههای رهبر روحانیشان به مبارزه و خشونت علیه بهاییان برخاسته و صدمات قابل توجهی به بار آوردهاند. از جمله اخیراً دو شهروند بهایی (آقای عطاالله رضوانی(۸) در بندر عباس و آقای فرهنگ امیری(۹) در یزد) صرفاً به علت اعتقاد خود به آیین بهایی به قتل رسیدند؛ به طوری که قاتلین آقای امیری خود اذعان نمودهاند که انگیزهی آنها از قتل آقای امیری ایمان او به آیین بهایی بوده است. نمونههای فراوان دیگری در این زمینه وجود دارد که مشروح آن در گزارش جامعهی جهانی بهایی(۱۰) قابل دسترسی است.
این کمیسیون در آخرین گزارش خود با اشاره به زیر پا نهادن مداوم آزادیهای مذهبی در یکسال گذشته در ایران آورده است: «بازداشتهای طولانی، شکنجه، و زندان و اعدام بر اساس اتهامات مذهبی معمول بوده است.» بر اساس این گزارش، زیرپا نهادن آزادی اقلیتهای دینی به ویژه بهائیان، نوکیشان مسیحی، و سنی مذهبان بی وقفه در ایران ادامه داشته ودرویشان و ناراضیان شیعه در معرض ارعاب، بازداشت و زندان شدن قرار داشتند. گزارش کمیسیون ایالات متحده درباره آزادی مذهب یادآور شده است که با انتخاب حسن روحانی در سال ۲۰۱۳شمار زندانیان عقیدتی در ایران افزایش یافت هرچند عده ای از زندانیان عقیده هم طی این مدت آزاد شدند. بر اساس این گزارش، حاکمیت همچنان به شعارهای یهودستیزانه ادامه داد اما در دولت روحانی احساسات یهودستیزانه کاهش یافت. وزارت خارجه آمریکا از سال ۱۹۹۹ ایران را در ردیف «کشورهای مورد نگرانی ویژه» در مورد آزادی مذاهب قرار داده است. گزارش اخیر توصیه کرده است که جمهوری اسلامی امسال نیز در همین ردیف بماند. وضعیت اقلیتهای مذهبی در جمهوری اسلامی همواره مورد انتقاد و عامل نگرانی نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر بوده است. اسفند ماه گذشته، عاصمه جهانگیر، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران، در گزارش خود به محدودیت آزادی بیان و تبعیض علیه اقلیتهای قومی، دینی در ایران اشاره کرده و از آن انتقاد کرد. در گزارش حقوق بشر آمریکا نیز که بیش از دو ماه پیش منتشر شد، از برخورد با اقلیتهای دینی و قومی انتقاد شد. طی سالهای اخیر بیشترین موج برخوردهای قضایی با اقلیت های دینی در ایران متوجه درویشان، نوکیشان مسیحی و بهائیان بوده است. در روزهای اخیر همزمان با آغاز نهمین سالگرد بازداشت رهبران جامعه بهایی ایران سخنگوی وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا در بیانیه ای به ادامه بازداشت «ناعادلانه» و «غیرقانونی» آنها در ایران اعتراض کرد و خواستار آزادی همه زندانیان عقیدتی شد
"بخت در عرف ديانت بهائي همان تأييد است و تأييد همواره متتابع است انقطاع و انفكاك ندارد، منحصر به بعضي دون بعضي نيست، استعداد وصول تاييد را بايد فراهم نمود، باران عنايت و رحمت الهي هميشه مي بارد اگر در نقطه اي تعطيل و تعويق افتاد در نقاط ديگر فيض خود را مي بخشد، سحاب عنايت الهي فيض به عموم مي بخشد و خصوصيات نمي شناسد، منتهي اين است كه هر كس تخمي بيفشاند و يا نهالي بنشاند او مشمول عنايت است او خوشبخت است و الا محروم است آقتاب، فيض ابدي است سرمدي است، مخصوص كسي نيست احباي الهي بايد بكوشند تا مشمول عنايت الهي گردند. بدبختي وجود خارجي ندارد بدبختي محروميت از فيض الهي است، ظلمت فقدان نور است ظلمت وجود خارجي ندارد ظلمت را با يد به نور عرفان منهدر نمود، مثلا طوفان فيض عمومي است، مقدمه هواي لطيف است از لوازم طبيعت است وجودش لازم است ، اگر تصادف با كشتي نمود و كشتي مقاومت نتوانست اين نه از بدبختي است، طوفان محض غرق كشتي نيامده بود بلكه سير طبيعي خود را انجام مي داد بلكه هر قدر كشتي قوي و محكم باشد بهتر مقاومت مي نمايد، امتحانات در طبيعت به همين منوال است. پس خوشبختي فيض الهي است و بدبختي تصادفي است از فقدان آن. الحمدالله شما همه خوشبخت هستيد چه سعادتي بالاتر از عرفان الهي چه سعادتي بالاتر از محبت الله كه همه فيوضات الهي در ظل آن است." خاطرات9ساله ص 534...
به گزارش وب سایت سازمان ملل،احمد شهید تاکید کرده است: تشدید الگوی مداوم فشار بر جامعۀ بهائی در صنعاء شبیه مشقت هایی است که بهائیان در ایران متحمل می شوند. این گزارشگر سازمان ملل متحد ضمن اشاره به تداوم آزار بهائیان به عنوان یک اقلیت مذهبی تاکید کرده است، این آزار و اذیتها شدیدترشده و به صورت فشار مذهبی در یمن آشکارتر شده است. احمد شهید در ادامه به احضار تلفنی دست کم ۳۰ بهائی یمنی برای حضور در دادگاه توسط دادستان عمومی یمن در ۱۷ آوریل ۲۰۱۷ اشاره کرده و گفته است:دست کم ۲۵ بهائی بازداشت شده و آنها را برای انکار دیانت خود تحت فشار قرار دادهاند. در همین زمینه، جامعه بین المللی بهائیان می گوید، بهائیانی که اخیرا در یمن دستگیر شده اند، اغلب از افراد «برجستهٔ جامعه بوده و به ادارۀ امور جامعه کمک میکردند. » این گزارش می افزاید، ماموران لباس شخصی اخیرا «چهار بهائی دیگر از جمله آقای ولید عياش رهبر برجستهٔ یکی از قبائل یمن» را نیز بازداشت کرده اند. گفته می شود، مقامات مسئول از ارائه خدمات پزشکی لازم به هفت بازداشتی بهایی خودداری کرده اند. احمد شهید در این زمینه گفته است: «به نظر میرسد که هدف این موج تازه از احضارها و بازداشتها ارعاب و اِعمال فشار به بهائیان یمن برای انکار دیانتشان میباشد.» وی افزوده است: «هیچ فردی، از جمله اقلیتهای مذهبی، نباید به خاطر عقیدهاش هدف تبعیض قرار گیرد.» این گزارشگر سازمان ملل از شبه نظامیان شیعه حوثی که کنترل صنعا را در اختیار دارند خواسته است تا فورا کلیه بهائیان بازداشت شده را آزاد کنند و به آزار بهائیان در مناطق تحت کنترل خود پایان دهند. در همین زمینه،دیان علائی، نمایندهٔ جامعهٔ جهانی بهائی در ژنو گفته است: «اینکه مقامات ایرانی با روشی هدفمند شهروندان خود را به دلیل اعتقاد دینی مورد آزار قرار میدهند امری ناگوار است؛ اما اینکه همان مقامات، شهروندان کشورهای دیگر را نیز در خارج از ایران به ویژه در کشوری که با بحران مشکلات بشری رو به رو است مورد آزار قرار دهند امری کاملاً ناگوار و زشت میباشد.» آقای احمد شهید در سال ۲۰۱۶ به عنوان گزارشگر ویژه برای آزادی ادیان و عقاید سازمان ملل منصوب شد. وی پیش از این گزارشگر ویژه امور حقوق بشر ایران بود.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، امروز سه شنبه ۹ خرداد ۱۳۹۶، سمیرخلوصی شهروند بهایی با تودیع وثیقه هفتاد میلیون تومانی از زندان مرکزی کرمان آزاد شد. گفتنی است آقای خلوصی در تاریخ ۱۰ دی ماه ۱۳۹۵ و همسر وی، روحیه زینلی چهار روز پس از آن توسط ماموران امنیتی بازداشت شدند. همسر آقای خلوصی پس از مدتی بازداشت با تودیع وثیقه ۱۰۰ میلیونی تومانی آزاد شد و امروز نیز سمیر خلوصی پس از ۱۵۲ روز بازداشت از زندان کرمان آزاد شد. لازم به ذکر است در اردیبهشت ماه سال جاری، دادگاه انقلاب استان کرمان در مرحله بدوی هر یک از این دو شهروند بهایی را به تحمل پنج سال زندان محکوم کرد، حکمی که با اعتراض متهمان روبرو شد.
در متن این نامه شبنم مددزاده به دوران سخت زندان دو تن از مدیران جامعه بهایی ایران پرداخته و به ویژگی های شخصیتی مهوش ثابت و فریبا کمال آبادی از اعضای هفت نفره مدیران پیشین جامعه بهایی ایران اشاره کرده است. متن این نامه به شرح زیر می باشد. برای مهوش و فریبا عزیزم، به یاد تنگی وحشت سلول های ۲۰۹ و سردابهای اوین و گوهردشت و قرچک ورامین و روزهای ۵ سال پیوند ناگسستنی مان... برای مهوش که شعرها و احساس های پاک انسانی اش "مهلکه های ظلم و جور را هویدا می کند "و به یاد روزها و ثانیه هایی که شعرهای پر از احساس وزیبا و به قول خودش شعرهای "داغ و از تنور " در آمده، که بر خواسته از عواطف انسانی وهمدردی و قلب آکنده از مهرش بود را برای من می خواند .. برای فریبا نازنینم ، برای صلابت و استواری اش ، که روی گشاده و لبخندهایش دنیای آرامش بود، به یاد تمامی واژه های کتاب هایی که باهم خواندیم ، به یاد لحظه های بعد از ملاقات که روی تختش بارها و بارها لحظات و جملات ۲۰ دقیقه دیدار را مرور می کردیم و سرشار می شدیم... هنوز لحظه ها و حالتش وقتی این شعر را به یاد یکی از هم وطنان بهایی اعدام شده در دهه سیاه ۶۰ برایم خواند ، جلوی چشمانم است:"يادته گفتي و گفتم كه چه تنگه قفسامون؟/توي اين تنگي وحشت چه ميگيره نفسامون؟/تو ميخواستي كه فدا شي من ميخواستم كه رها شم/تو ميخواستي كه فنا شي من ميخواستم كه نباشم..." مهوش و فریبا عزیز! از اولین سخن های بی واژه و بی کلاممان از دریچه ی کوچک در ِ آهنین سلول های انفرادی ۲۰۹ آنجا که یافتن برق نگاه دو جفت چشم درمیان غبار تیره ی مرگ که بر ثانیه هایش نشسته عظمت زندگی است، نگاههای بی واژه در اندک زمانی که از آن راهروی باریک عبور می کردیم و مشت های کوبیده شده بر دیوار زمخت و بتنی سلول، و شکارغفلت پاسدار بند برای دیدن هم زنجیری نا آشنا ، همه وهمه جاری کردن مقاومت بود در لحظه های لنگر انداخته ی زمان در میانه تحقیر و فشار و بازجویی و شکنجه ...، تا هم سلولی شدن ۴ ماه مداوم در۲۰۹،در روزهای تابستان پرالتهاب۸۸ که التهاب خیابان های ایران با رفت و آمد زندانیان دیگر و خبرهای جسته و گریخته به سلول کوچکمان سرایت کرده بود، درد ها و زخم های بی خبری ، روزهای پر از ظلم گوهردشت که رنج و ستم رفته بر زنان سرزمینمان را لحظه به لحظه شاهد بودیم ، صدای بلندگوی زندان برای ممنوع کردن رفت و آمد سایر زندانیان به سلول شما و صدای زن پاسداربند برای تبعیدتان به بند زندانیان خطرناک (بند۲۰) زندان گوهردشت، بازجویی هایتان به خاطر محبت کردن و رسیدگی به زندانیان عادی ، لحظه های جانکاه تبعید به قرچک ورامین و زندگی کردن در سوله های درد و اندوه وصف ناشده ی زنان بی پناه و تنها ،زندگی کردن لحظه به لحظه ی جور و ستم با نگاههای دردمند دخترکان مظلوم،با هم نشستیم و درد شدیم و بی صدایی زنان سرزمینمان را بغضی کردیم در گلو، با هم نشستیم در میان عمق ظلم و جنایت ، با هم نشستیم و از روز زیبای آزادی گفتیم وآن روزها را به سخره گرفتیم و خندیدیم که قلبمان ایمان داشت به آزادی ...و باز انتقال به زندان اوین و ایزوله کردن در میان سکوت و سکون و بی خبری با هفته ای ۲۰ دقیقه ارتباط با خانواده ،اما در مسیر خنده ههای ما و دست هایی که به هم دستبند شده بود نوید پیوندی عمیق را دادند ، پیوند قلب های انسانی که مرزی را نمی شناسد ... در میان ظلم و ستم و بی عدالتی ، همدلی و هم صدایی و یکی بودن در تارو پود لحظه هایمان گره خورد و ما در هم تنیده شدیم ... بی واژه ،بی شکل ازجنس صلح و برابری ... ما ظلم و جنایات را با چشم هایمان دیدیم و بی عدالتی را نفس کشیدیم و آنجا بود که پرده های جهل و جور در مقابل چشمانمان به زمین افتاد... ۹ سال گذشت و شما تمام این سالها را روزها و شب هایش را ایستادید و ادامه دادید... تن نداید به انجماد لحظه ها و به گردباد ثانیه های پرستم ،به شکنجه ها و اتهام های بی اساس و دادگاههای نمایشی و حکم های ۲۰ ساله و ۱۰ ساله .. تن ندادید به دروغ و نیرنگ و فریب. من زخم های نشسته بر تنتان را از نزدیک دیده ام ، گلگون شدنشان را وقتی خبری از ظلم و جنایت های ضد انسانی بر جامعه بهایی ایران به شما می رسید را هم، و همدلی و همراهیتان را با یاران همبندتان در زندان گوهردشت را... من همه آنها را دیدم و توشه ی راهم کردم برای بازستاندن حق زندگی انسانهای بی گناه سرزمینم ، برای بازستاندن حق آزادی عقیده و اندیشه و بیان...
تداوم سایهی ناامنی و خشمی کور و بیدلیل راستی چه چیز بدتر از آنکه به نحوی حساب شده سایهی ناامنی از سر فرد یا افرادی به طور مداوم برنگیرند و آنان را همواره در رعب و وحشت نگاه دارند؟ و وضعیت بهاییان ایران از این بابت چه تفاوتی با وضع یهودیانی دارد که در دورهی حکومت هیتلر مورد تهدید و خشونت نازیها ایامی نکبتبار از تجربهی وحشت تا کشتار بیرحمانه را همراه با خون دل پشت سر گذاشتند؟(۳) ناامنی ممکن است شکلها و درجات متفاوتی داشته باشد و حکومت ایران با کینه و خشونتی که نسبت به بهاییان از خود نشان داده، همواره این احتمال را قوت بخشیده که در آیندهای نامعلوم و در بزنگاهی مناسب همهی قدرت خود را در نابودی افراد این جامعه به شکلی بیرحمانه به کار گیرد. مقتضای خشم و کینه و خشونت چیزی بیش از این نیست که حالتی کور و بیرحم در صاحبان آن پدید میآورد و اختیار عقل و رای از آنان برمیگیرد. حقیقت مسئله این است که از برخورد و سرکوب بهاییان که از جانب حکومت ایران چه در دورهی روحانی و چه در دورههای قبل اعمال شده، نمیتوان فهم درستی داشت چراکه چیزی به نام خشم، کینه و خشونت از سوی کسانی با قدرت سیاسی تمام عیار در داخل کشور، آن هم به شکل عمیق، مانع از آن است تا جوانب و وجوه آن به خوبی درک و دیده شود؛ خصوصاً که این خشم و خشونت حالا دیگر زیرکانه و هوشمندانه، به طور مخفیانه، اعمال و عامدانه از انظار پنهان نگاه داشته میشود. جامعهی بهایی حالا دیگر عداوتی دیرین را در دورهی روحانی تجربه میکند. در این میان اینکه شخص او تا چه حد میتواند در تغییر وضع به نفع (!) یا ضرر بهاییان موثر باشد مطلبی است که البته به اوصاف شخصی و روحیات او بیربط هم نیست. سیاست و شخصیت روحانی آقای روحانی که در سال ۹۲ به پشتوانهی حمایت اصلاحطلبان به ریاست رسید، سابقهای دارد که با منش و شخصیت او بیارتباط نیست. البته شناخت منش و شخصیت او با توجه به مسائلی که خارج از دایرهی بحث در این مقاله است، آسان نیست اما به طور خلاصه باید گفت که در عالم سیاست رسم چنین است که اگر کسی به کار امنیتی، آن هم برای سالهای متمادی گماشته شد، قطعاً چنین شخصی میکوشد تا همواره زوایای زندگیاش را پنهان نگاه دارد و این در مورد آقای روحانی کاملاً مصداق دارد. (۴) در مجموع میتوان گفت در مواضع و افکار او به مرور زمان تغییر ظاهری مثبتی دیده میشود که در حقیقت آن را باید به حساب شرایط جدیدی گذاشت که به موجب آن هرکس گفتمان سیاسی جدید را پذیرا نباشد، سرنوشت سیاسیاش جز این نیست که مردم او را ترک و تحریم گویند. در مورد آقای روحانی نکتهی بارز و کانون توجه در کلام ایشان در سالهای اخیر همان چیزی بوده که بهاییان از آن بیبهرهاند: “امنیت”. منتهی درک او از “امنیت”، “امنیت ملی” و “امنیت اقتصادی” است نه “امنیت”ی که اقلیتی مورد خشم و خشونتِ روحانیونِ تندرو از آن محروم است. درحالیکه اگر او میتوانست احساسی انساننواز و وجدانی بیدار را در خود زنده نگاه دارد، میدید که چطور “امنیت” در زمانی و در شکل مفقودشدهاش دامن خود او را هم گرفت: آنگاه که پسر او به شکلی مشکوک توسط کلت کمری روحانی کشته شده و هیچ نشانی از علل این امر در جایی دیده نمیشود. عجیب آنکه روحانی حتی در کتاب خاطراتش از این واقعه که برای هر انسان سالم و نرمالی فاجعه و تراژدی کوچکی نیست حرفی نمیزند! از همینجا میتوان فهمید چرا گوش او بر نالهی بهاییان و محرومیتهایشان شنوا نیست. این همه ندیدگرفتن محرومیتهای بهاییان همراه با مخفیکاری نسبت به تضییع حقوق آنان چه نسبتی با وجدان و ضمیرناخودآگاه فردی دارد که در ظاهر خود را “نسبت به مردم ایران متعهد” و مسئول میداند؟ او هم “بنابر اصل عمومی پاسخگو نبودن سیاستمداران ایرانی به افکار عمومی، خود را ملزم به توضیح نمیداند”.(۵) چرخش روحانی؟ در مورد حرفهای او که این روزها ظاهری کاملاً آراسته دارد باید اشاره به تفاوتی که نسبت به قبل دارد، کرد؛ او یکبار در مرداد ماه ۱۳۵۹ پیشنهاد کرده بود: “توطئهگرها را خوب است که در مراسم نماز جمعه بیاورند و به دار آویزان کنند تا مردم مشاهده کنند و تاثیرش، تاثیر بیشتری باشد”. همچنین خرسندی او در گذشته از اینکه در موقعیتهایی موفق به پاکسازی گروههای مخالف جمهوری اسلامی شده از همین مقولهی چرخشهای ظاهری اوست؛ واِلا چطور بتوان اظهار خوشحالی اخیر او از عضویت مصطفی پورمحمدی، عامل اعدام هزاران نفر از مخالفان جمهوری اسلامی در تابستان ۶۷، در کابینهی دولتش به عنوان وزیر دادگستری را با اظهارات قبلی ربط داد؟ (۶) در زمینهی حمایت اصلاح طلبان از روحانی با چنین اوصافی در نقض حقوق بشر جای تعجب ندارد چراکه آنان به خوبی “میدانند که تبدیل شدن حقوق بشر به یک گفتمان یا بستر اصلی در فضای سیاسی میتواند دامن برخی چهرههای مهم اصلاح طلبان را به خاطر اقداماتشان در دوران آیتالله خمینی بگیرد و از چاله به چاه بیفتند”. در مورد او و شناخت اوصافش باید به شباهتی که میان او و هاشمی رفسنجانی وجود دارد اشاره کرد که در هردو چرخشی ظاهری در کلام و گفتار جهت انطباق با گفتمان سیاسی اخیر دیده میشود و “این تغییرات همانگونه که به هاشمی رفسنجانی کمک کرد تا پیش از مرگ از پاسخگویی دربارهی کارنامهی سیاسی- حقوق بشریاش در دوران آیتالله خمینی و یا دوران ریاست جمهوریاش رهایی پیدا کند، برای حسن روحانی نیز یک حاشیهی امن [و امنیت] درست کرده است”تا “فعلاً او را از گرفتاریهای مقطعی به ویژه در گردنههایی مثل انتخابات رهایی” بخشد. (۷) در چرخش ظاهری و تغییراتی که او به وجود آورد میتوان به تغییر نسبتاً مثبتی که در اینترنت ایران از جهت سرعت ایجاد شده (اگرچه تاثیر زیادی در رفع فیلترینگ نداشته) و عدم مخالفت او با داخل کردن زنان در بدنهی اجرایی سیاسی کشور اشاره کرد. اصلاح طلبان همواره در دفاع از عملکرد آقای روحانی خواستهاند تا نیات مثبتی به او منتسب ساخته و در اجرای این نیات مثبت “گفتهاند که او میخواهد ولی نمیگذارند”، اما به هر حال کوششهای او حتی در برآوردن خواستههای اصلاح طلبان (مثل رفع حصر از موسوی و کروبی) هم موفق نبوده و قضیهی ممنوع التصویر شدن خاتمی هم در دورهی او واقع و لاینحل ماند. (۸) توجه زیاد به برجام در رسانهها عامل توجه کمتر به حقوق بشر اما آنچه در ۴ سال گذشته پررنگتر از بقیهی اقدامات، آقای روحانی را در سرتاسر جهان کانون توجه قرارداد، همانا مسئلهی برجام بود که از نظر خود او و اصلاح طلبان برنامهای موفقیتآمیز بود. اما به نظر میرسد همین موضوعِ در ظاهر بیربط به بهاییان و دگراندیشان، نسبت به آنان آنچنان هم بیضرر نبوده باشد. غیر از آنکه بنابر منابع غیر رسمی و خصوصی گفته میشود که در مذاکرات برجام طرف ایرانی ورود به مسائل حقوق بشری و سرکوب بهاییان را خط قرمز تلقی کرده، حتی اگر چنین هم نبوده، باید اعتراف نمود که اختصاص بخش عظیمی از رسانههای فارسی و غیر فارسی به دنبال کردن مطالب آن، نمیتواند بر وضع “حقوق بشر در ایران” که در شرایط فعلی تقریباً چیزی جز رسانهای نمودن آن باقی نمانده بیتاثیر باشد و در این باب میتوان از منحرف ساختن اذهان در نگاه کلان یاد کرد. در رابطه با توجهی که روحانی به برجام داشته و اولویتی که او نسبت به سیاست خارجی در ۴ سال گذشته قائل شده، باید گفت که اصولاً یکی از برداشتهای غلطی که از سوی اصلاح طلبان و طرفداران روحانی در مورد شرایط فعلی ایران وجود دارد، اذعان به احتمال وقوع جنگ است. موضع ایران در قبال برنامهی هستهای تا پیش از روحانی همواره عامل نگرانی جامعهی جهانی بوده است و در نهایت در طول ۴ سال گذشته، منعطف نبودن ایران با خواستههای جامعهی بینالملل، آقای روحانی و اطلاحطلبان را به این نتیجه رساند که عوض پیگیری مطالبات حقوق بشری که جناح حاکم مایل به مصالحهای در مورد آن نیست، با انجام مصالحه در قالب برجام، جلوی تندروهای ایرانی را بگیرند تا از درگیرشدن ایران در یک جنگ نظامی در مرزهایش ممانعت به عمل آورند. حتی این توجیه در نتیجهی انتخاباتی که اخیراً به سود روحانی به دست آمد، بسیار موثر افتاد، و خیلیها در ایران از ترس وقوع جنگ در صورت برنده شدن ابراهیم رئیسی به روحانی رای دادند؛ این درحالی است که متمایل نشان دادن خود به راه انداختن جنگ از سوی جناح تندرو با اوصافی که آنان از قدرت نظامی ایران دارند، صوری و ظاهری است و حقیقتی ندارد؛ جناح تندرو به خوبی “میداند [که] حتی یک ساعت هم نمیتواند در مقابل اسرائیل مقاومت کند”؛ (۹) وحقیقتاً اگر جناح تندرو در ایران در حفظ نظام و حاکمیت تا این حد از واقع نگری دور بود، چگونه میتوانست ۴۰ سال حفظ حاکمیت خود را بر سر این مرز و بوم تداوم بخشد!؟ واقعیت این است که جناح حاکم در ایران حاضر است تا از هر چیزی بگذرد و در هر موردی کوتاه بیاید مگر در موضعی که در نقض حقوق بشر دگراندیشان و بهاییان از قبل در پیش گرفته است و غفلت از این حقیقت را باید به حساب اشتباه محاسباتی او در سیاستگذاریهایش دانست. (۱۰) وضع بهاییان در دورهی روحانی و مشکل درک شرایط آنان اوصافی که در فوق آمد، میرساند که وضعی در مجموع عجیب بر بهاییان ایران حکم فرماست؛ و حقیقتاً در فضایی که حتی حرف زدن از “بهایی” و بر زبان آوردن واژهی “بهایی” در نزد مسئولین حاکم اگر همراه با توهین یا تحقیر یا افترا نباشد، خطرناک است، چگونه بتوان از حق و حقوق و وضع حقوقی آنان آنگونه قلم زد که حق مطلب ادا شود؟ چگونه بتوان کیفیت روانی حاکم بر بهاییان را آنگونه که با تبعیض آمیخته شده، جوّی زورگویانه که تحمل شنیدن هیچ حرف و چشم دیدن بهاییان را ندارد، چنان وصف کرد تا شناختی تمام از برای دیگران حاصل آید؟ تا در سایهی دیوی نلرزی و از غرّش شیری نترسی، وصف ترس و لرز از دیو و دد میسر نباشد. با همهی این تفاصیل امروزه به لطف رسانهای شدن مشکلات حقوق بشری در ایران و اقدامات رسانههای حقوق بشر ایرانی، دیگر معلوم شده که اوضاع بهاییان ساکن ایران همواره در حالتی بین بد و بدتر، وخامت خود را در حالی به پیش میبرد که انتظار وقایعی نگران کنندهتر از برای آنان غیرممکن نیست. نگاهی کلی به موارد و مصادیق محرومیت، آزار و اذیت نسبت به بهاییان(که در ادامه لیستی از آن ذکر شده)، نشان میدهد که عزمی جزم در پس این اقدامات سعی دارد تا همچنان آنان را در هالهای از ظلم و ستم نگاه دارد. در مورد وضع بهاییان ایران در دورهی روحانی گزارش مبسوطی معروف به -گزارش ۱۲۲ صفحهای (۱۱) تهیه شده است که جزئیات و کلیات امر را به خوبی نشان میدهد. از جمله نقاط قوت این گزارش انتشار متون اسنادی است که همه حاکی از تبعیض و تحریم و فشار بر بهاییان ایران از سوی مقامات سیاسی ایران، آن هم به شکلی وسیع و از پیش برنامهریزی شده است. باید اضافه کرد که در مورد سوءنیتهایی که در اقدامات علیه بهاییان در ایران وجود دارد، اگرچه تهیهی سند باتوجه به امنیتی-پلیسی بودن شرایط کار آسانی نیست، اما “وسعت” و”مدت” سرکوبها به حدی بوده که خود حکومت هم نتوانسته در اختفا و پنهانسازی اقداماتش، سیاست خود را کاملاً عملی سازد. شمّهای از این تضییقات بدین قراراست: ۱- از سال ۸۸ تا ۹۵، تعداد ۸۶۰ بهایی به بهانههای بیاساس دستگیر شدهاند که بیش از ۱۵۱ مورد از آن مربوط به دورهی آقای روحانی بوده است؛ ۲- حداقل تعداد ۸۰ بهایی به اتهامات واهی در زندانند؛ ۳- بیش از ۲۰ هزار مقاله، ویدئو و مطلب به طور مغرضانه بر علیه بهاییان تهیه و در رسانههای جمهوری اسلامی پخش شده است؛ ۴- تعداد ۸۰ مغازه از بهاییان (در سال ۲۰۱۴) تنها در یک ماه به این دلیل واهی پلمب شد که چرا در روزهای تعطیل مذهبی مغازهی خود را میبندند؛ در دروهی آقای روحانی حداقل ۳۸۸ بهایی در ارتباط با شغل و محل کسبشان مواجه با تهدیدهای جدی اعم از پلمب و موانع دیگر بودهاند؛ ۵- قتل آقایان عطاالله رضوانی (شهریور ۹۲) با گلوله، فرهنگ امیری (مهر۹۵) با چاقو، احمد فناییان (دی ۹۵) که جسد او سوخته شده پیداشد، و موارد دیگری از قتلهای مشکوک که قبل از دورهی آقای روحانی اتفاق افتاده؛ ۶- حملهی وحشتناک با چاقو به خانوادهای ۳ نفره در بیرجند در منزلشان در سال ۲۰۱۴؛ ۷- محرومیت صدها بهایی از تحصیل و دانشگاه با ترفندهای موزیانه؛ ۸- تهدید و حبس بسیاری از مدیران، خادمین و مدرسین موسسهی علمی BIHE بی هیچ دلیل قانع کننده؛ در این گزارش در انتها اشاره به دوگانگی در حرفهای آقای روحانی و اقداماتی که جناح حاکم در ایران نسبت به بهاییان روا میدارد شده است؛ و در این باب اگرچه حداقل توقع و انتظار این است که دولتمردان از لاپوشانی امر به درآمده و از انکار آن بپرهیزند، اما چنین توقع و احساسی مانع از باور به واقعیتی نیست در مورد آن شاعر به خوبی گفته: قاصدک! هان چه خبر آوردی؟ از کجا وزکه خبر آوردی؟ خوش خبر باشی اما گرد بام و در من بی ثمر میگردی انتظار خبری نیست مرا نه زیاری نه زدیار و دیاری باری برو آنجا که بوَد چشمی گوشی با کس برو آنجا که تورا منتظرند قاصدک! در دل من همه کورند و کرند دست بردار ازین در وطن خویش غریب …. در اجاقی طمع شعله نمیبندم خردک شرری هست هنوز؟ قاصدک ابرهای همه عالم شب و روز در دلم میگریند.