به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، ساعت ۸ شب گذشته مورخ ۲۴ خردادماه دو شهروند بهایی به نام های مهناز جان نثار و مارال راستی که اردیبهشت ماه سال جاری در بندرعباس توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به زندان این شهر منتقل شده بودند پس از گذراندن حدود یک ماه ایام بازداشت، با تبدیل قرار بازداشت به وثیقه ۱۲۰ میلیون تومانی به ازای هر نفر و تودیع آن آزاد شدند. این شهروندان به همراه «نسیم قنواتیان، آرش راسخی و مهرالله افشار» بازداشت شده بودند. لازم به ذکر است تعدادی از بازداشت شدگان استان هرمزگان در روزهای اخیر از این زندان با شرایط مشابهی آزاد شدند. پیش تر هرانا در رابطه با بازداشت های گسترده هرمزگان به نقل از منبع نزدیک به خانواده شهروندان بهایی بازداشت شده در مورد اتهامات احتمالی آنان گزارش کرده بود: “در بازجوییها بیشتر سوالات در مورد نحوهی ادارهی جامعه، تشکیل ضیافت و پیام ۲۳ اردیبهشت، امور مالی جامعه و اصرار به تعهد برای عدم شرکت در ضیافت با استناد به حکم دادستان کشور بعد از دستگیری آنان بوده است.”
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در ادامه بازداشت پرتعداد شهروندان بهایی استان گلستان خانم ها پریسا شهیدی (کاشانی) و میترا نوری خود را به زندان معرفی کردند. پریسا شهیدی همسر کمال کاشانی دیگر زندانی بهایی است که حکم محکومیت ۴ ساله خود را در زندان رجایی شهر کرج سپری می کند. خانم شهیدی به تحمل ۱ سال و ۹ ماه حبس تعزیری محکوم شده است.
همچنین، این تلاشها، شرایطی نیز دارد که توسط حضرت بهاالله تعیین شده است. اول از همه، بهاییان تلاش میکنند تا ایمان خود را از طریق اعمال خود ابراز دارند نه از طریق حرف و کلمات: «حق ظاهر شده که ناس را به صدق و صفا و ديانت و امانت و تسليم و رضا و رفق و مدارا و حکمت و تقی دعوت نمايد و به اثواب اخلاق مرضيّه و اعمال مقدّسه کلّ را مزيّن فرمايد» (حضرت بهاءالله، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص 191) تعالیم بهایی از بهاییان میخواهد تا با توجه به اقداماتی که انجام دادهاند خود را بسنجند: «ای فرزند كنيز من، لازال، هدايت به اقوال بوده و اين زمان به افعال گشته. يعنی بايد جميع افعال قدسی از هيكل انسانی ظاهر شود چه كه در اقوال كل شريكند، ولكن افعال پاك و مقدّس، مخصوص دوستان ما است. پس به جان سعی نمائيد تا به افعال از جميع ناس ممتاز شويد» (حضرت بهاءالله، کلمات مکنونه فارسی، فقره 76) در ثانی، بهاییان باید زمانی این تعالیم را پیشکش کرده و ارائه دهند که یک گوش شنوا یافته اند، یعنی زمانی که شخصی خالصانه به دنبال این باشد تا اطلاعاتی کسب کند:«حكمای عباد آنانند كه تا سمع نيابند، لب نگشايند. چنانچه ساقی تا طلب نبيند، ساغر نبخشد و عاشق تا به جمال معشوق فائز نشود، از جان نخروشد» (حضرت بهاءالله، کلمات مکنونه فارسی، فقره36) نه از طریق اجبار و یا با فریبکاری. بنابراین باید به این بیان مبارک توجه نمود که می فرمایند: «ای اهل بها، با جميع اهل عالم به روح و ريحان معاشرت نمائيد. اگر نزد شما کلمه و يا جوهريست که دونِ شما از آن محروم، به لسان محبّت و شفقت القاء نمائيد و بنمائيد. اگر قبول شد و اثر نمود، مقصد حاصل و الّا او را به او گذاريد و درباره او دعا نمائيد، نه جفا. لسان شفقت جذّاب قلوب است و مائده روح و به مثابه معانيست از برای الفاظ و مانند افق است از برای اشراق آفتاب حکمت و دانائی» (حضرت بهاءالله، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص 185) البته هیچ اشکالی ندارد اگر از کسی بپرسید که آیا دوست دارد در مورد دیانت بهایی چیزی بداند؟ چرا که فرد به سختی میتواند در مورد چیزی که نمی داند وجود دارد یا نه، سوالی بپرسد. با این وجود، به عنوان یک فرد بهایی که می خواهد اطلاعاتی در مورد عقاید خود در اختیار دیگران بگذارد، باید بسیار آگاه باشید و شنونده را تحت تاثیر قرار دهید، باید از این که آیا آنها واقعاً در در حال جستجو هستند و یا صرفاً از روی یک کنجکاوی ساده سوال پرسیده اند، آگاه باشید. بهاییان خود را صرفاً به دلیل اینکه نام جدیدی دارند و انتخاب کردهاند که از راه دیانت بهایی پیروی کنند، نسبت به پیروان سایر ادیان، بهتر و یا بافضیلتتر نمیبینند. افراد دیگر در بسیاری از ادیان سنتی دیگر نیز تلاش می کنند تا افراد خوب و روحانی باشند. بهاییان تفاوت را در این میبینند که از اطلاعاتی که برای هدایت انسانها در محیط جدید و عصر مدرن در نظر گرفته شده است، آگاه گشته اند. من در مدت کوتاهی متوجه شدم که گرفتن یک نام جدید من را انسان جدیدی نمیکند. بهایی شدن، یک مسیر و یک فرایند است. تعیین هدف برای دنبال کردن در طول زندگی است. برای من، بهایی شدن به معنی دستیابی به یک چشم انداز و میزان و دانش جدید بود. به مرحلهی عمل درآوردن آن دانش، دومین قسمت جدا نشدنی از مسئولیت ما در قبال تعالیم حضرت بهاالله است که برای رشد روحانی فرد نیز بسیار مهم و حیاتی میباشد. من باید این حقیقت را طی این مسیر تا پنج دههی آینده کشف کنم و البته به صورت روزانه هم در حال کشف آن هستم
بهاییان هیچ کشیش، خاخام، مُلا یا عالم دینی، پندیت(pandit) (روحانی در دیانت هندو)، لاما(lama) (روحانی دیانت بودایی) و یا راهبی ندارند. پس بهاییان چگونه خود را اداره میکنند؟ نهادهای اداری در دیانت بهایی، محفل روحانی نام دارد که به طور آزادانه توسط اعضای جامعۀ بهایی انتخاب میشود و محفل روحانی در درجۀ اول، جامعۀ بهایی را هدایت میکند. هر فرد بالغ بهایی برای انتخاب شدن واجد شرایط است و هیچ کس نمیتواند برای انتخاب شدن، تبلیغ کرده و یا حذب به راه بیاندازد. رأی ها در فرآیند انتخابات که سالی یک بار در هر جامعه اتفاق میافتد، کاملاً مخفیانه هستند و در طول این مدت و هر زمان دیگر، هیچ بحثی در مورد اعضای احتمالی محفل رخ نمیدهد. انتخابات بهایی، کاملا دموکراتیک بوده و هیچ نامزد، مبارزات انتخاباتی و سخنرانی و هیچ جنبۀ سیاسی ندارد. ایجاد تشکیلات بهایی بسیار شگفت انگیز، منحصر به فرد و موثر است. بهاییان به سادگی گرد هم آمده، دعا و تأمّل میکنند و بعد هر فرد بالغ بهایی، کاملاً بی سر و صدا، نام نُه فرد بزرگسال در جامعۀ خود را که احساس میکند از نظر روحانی و جسمانی، آمادگی کمک و راهنمایی آن جامعه را دارند، روی کاغذ مینویسد. این افرادی که انتخاب میشوند، دارای هیچ قدرت فردی نیستند. و قدرت آنها تنها زمانی است که آنان به صورت گروهی یکدیگر را ملاقات کرده، مشورت میکنند و تصمیمی واحد و هماهنگ میگیرند. آنان داوطلبانه خدمت میکنند و هیچ پولی برای این کار دریافت نمیکنند. من هرگز چنین دموکراسی نابی را با این کارایی و عملکرد، ندیده بودم. حضرت عبدالبهاء، آن را اینگونه شرح میدهند که: «اول شرط، محبّت و الفت تامّ بين اعضاء آن انجمن است که از بيگانگی بيزار گردند و يگانگی حضرت پروردگار آشکار کنند. زيرا امواج يک بحرند و قطرات يک نهر. نجوم يک افقند و اشعّه يک شمس. درختان يک بوستانند و گلهای يک گلستان. و اگر وحدت حال و يگانگی بي ملال در ميان نيايد، آن جمع پريشان گردد و آن انجمن بیسر و سامان. و شرط ثانی آنست که رئيسی به جهت آن محفل، اعضای انجمن بالاتّحاد انتخاب کنند و دستور العمل و نظامی به جهت اجتماع و مذاکره قرار دهند و آن دستور العمل و نظام در تحت اداره و محافظه و حمايت رئيس باشد و تنفيذ نمايد و اعضاء محفل بايد در نهايت اطاعت و انقياد باشند. مکالمه حشو و زوائد در آن محفل نگردد و اعضاء در حين ورود، توجّه به ملکوت اعلی کنند و طلب تأييد از افق ابهی. و در نهايت خلوص و وقار و سکون و آداب در انجمن قرار يابند و به نهايت ادب و ملايمت کلام و اهميّت خطاب به بيان آراء پردازند. در هر مسئله ئی تحرّی حقيقت کنند، نه اصرار در رأی. زيرا اصرار و عناد در رأی منجر به منازعه و مخاصمه گردد و حقيقت مستور ماند، ولی اعضای محترمه بايد به نهايت آزادگی بيان رأی خويش نمايند و ابداً جائز نه که نفسی تزييف رأی ديگری نمايد، بلکه به کمال ملايمت بيان حقيقت کند و چون اختلاف آراء حاصل شود، رجوع به اکثريت آراء کنند و کل، اکثريّت را مطيع و منقاد گردند و ديگر جائز نه که نفسی از اعضاء محترمه بر قرار اخير، چه در خارج و چه در داخل اعتراض نمايد و يا نکته گيرد؛ ولو مخالف صواب باشد؛ زيرا اين نکته گيری سبب شود که هيچ قراری استقرار نيابد. باری هر کاری که به الفت و محبّت و خلوص نيّت فيصل شود، نتيجهاش انوار است و اگر ادنی اغبراری حاصل شود، نتيجهاش ظلمات فوق ظلمات است …. چون چنين گردد، آن انجمن، انجمن الهی است و الّا سبب برودت و کدورت عالم شيطانی …. در اين خصوص و اجراء اين شروط، چون همّت نمايند، تأييد روح القدس رسد و آن مجمع، مرکز سنوحات رحمانيّه گردد و جنود توفيق هجوم کند و هر روز فتوحی جديد حاصل شود» (حضرت عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد1، صص 86-84) شاید انقلابیترین جنبۀ تشکیلات بهایی این است که اعضای محفل، همیشه در حال یادگیری هستند و الگویی هستند که نشان میدهد نقش واقعی آنان، خدمت به کل جامعه است. من ملاحظه کردم که اعضای منتخب محفل، همۀ توجه و تمرکز خود را صرف یافتن استعداد در دیگران و بالا بردن و ستایش آن استعداد میکنند و عضویت خود در محفل را به عنوان فرصتی برای انجام وظیفۀ خدمت برای پیشرفت دیگران، میبینند. چقدر با روش عملکرد دیگر سازمانها (چه دینی و چه غیر دینی) تفاوت دارد. وقتی در یک دیانت، شخص روحانی وجود ندارد، چه کسی عهده دار مسئولیت آن جامعه است؟ در واقع در دیانت بهایی، مسئولیت جامعه، بر عهدۀ فرد خاصی نیست. بهاییان به سادگی و به صورت منظم یکدیگر را ملاقات کرده و مسائلی را که نیاز است محفل روحانی به آن توجه کند را مطرح میکنند. در این گردهمآییهای ماهیانه که ضیافت نام دارد، بهاییان دعا میخوانند، چیزی میخورند و با یکدیگر صحبت میکنند و محفل روحانی در مورد پروژههای در حال انجام به اعضای جامعه گزارش میدهند و نیز با مشورت از اعضای جامعه، ایدههایی برای چگونگی انجام امور میگیرند. این روش نوآورانۀ مشورت و عمل، که به طور قابل ملاحظهای نسبت به مجامع مسیحی و نیز ادیان دیگر تفاوت دارد، نشان دهندۀ بخشی از موازین و برنامههای جامعۀ بهایی برای ایجاد اتّحاد در جامعه با تلاش برابر همۀ اعضای آن، میباشد. برای اولین بار در طول تاریخ، بنیانگذار یک دین بزرگ جهانی، فرآیندی را ایجاد کرد که در آن همۀ اعضای جامعه دینی، برای مشارکت در تصمیمگیریها، اجازۀ همکاری دارند و در این مسیر تشویق نیز میشوند. ممکن است با توجه به افکار و نظرات مختلف، این فرآیند نیز به چالش کشیده شود، اما آموزههای بهایی، مردم را تشویق میکند تا هرکدام نظرات خود را به طور کامل و رُک و پوست کنده، با دیگران به اشتراک بگذارند (اگرچه در عین حال، به آنان میگوید، یاد بگیرند که نسبت به آن نقطه نظری که ارائه میدهند وابستگی نداشته باشند تا بتوانند از فرآیند مشورت با دیگران، چیزهای جدیدی یاد بگیرند). نتیجۀ چنین مشورتی میتواند فوقالعاده باشد. همۀ اعضای جامعه درگیر میشوند، راه حلها و نظرات خلاقانهای مطرح میشود و همچنین وحدت و احترام بین اعضای جامعه، عمیقتر میگردد.
در خرداد ماه سال 1360 هفت نفر اعضاء محفل محلی بهائیان همدان به اعدام محکوم شدند . این اتفاق در حالی رخ داد که تا چند روز قبل از صدور و اجرای ناگهانی حکم اعدام ، همه جا سخن از تبرئه آنان بود و خانواده هایشان خود را برای آزادی قریب الوقوع آنان آماده می کردند. این هفت نفر که مسئولین اداری جامعه بهائیان همدان بودند ، طبق روال جوامع بهائی در همه جای دنیا ، در انتخاباتی که هرساله برگزار می گردد ، مسئولیت ارائه خدمات به جامعه بهائی را به مدتیکسال بعهده گرفته بودند.
در تعریف جامعهی مدنی از جمله گفتهاند: نهادها و گروهها و افرادی که “به طور مستقل و جدا از دولت” عمل میکنند، معمولاً خودکفا هستند و خود نهاد یافته، و “حقوق و تمایلات شهروندان را آشکار یا نمایندگی” میکنند. در چهارچوب سیستم سیاسی اقتدارطلب ایران (نمیتوان گفت اقتدارگرا چون امکانات و خِردِ ابزاری این سیستم در حدی بسامان نشده است که بتوان آن را یک سیستم اقتدارگرا خواند و ارباب قدرت قادر به اعمال سلطه همه جانبهی اقتدارگرایانه در جامعهی ایران نیستند)، گروههای مردم نهاد ایران در حوزههای مختلف اجتماعی را به واسطهی اعمال نفوذ فراقانونی و یا الزامات و مقررات به ظاهراً قانونی بسیار محدودکننده نمیتوان به صورت دقیق مستقل نامید و یا استقلالشان در حدی نیست که “حقوق و تمایلات شهروندان” را به معنای دقیق بازتاب داده و نمایندگی کنند. به این ترتیب، در بحث از جامعهی مدنی ایران باید به محدودیت تعاریف توجه داشت. با در نظر گرفتن همین محدودیت اگر اجمالاً بپذیریم که در ایران، جامعهی مدنی موثر مستقل از دولت داریم قاعدتاً با توجه به اهداف متصور نهادهای جامعهی مدنی به ارزیابی کارکردهای آنها میپردازیم و میپرسیم آیا نهادها یا افراد موثر جامعهی مدنی در ایران از جمله در “ترفیع، ترویج و گسترش اشتراک سیاسی شهروندان” و یا وظیفهی “آموزش شهروندی در جهت دفاع از حقوق بشر در سطح جامعه” موفق بودهاند یا دستکم به صورت موثری فعال بودهاند؟ در نگاهی کلی، شاید بتوان گفت نهادهای جامعهی مدنی در ایران در دفاع از منافع گوناگون اعضای وابسته به صنف، قشر یا طبقه و یا علایق اجتماعی خود به صورت موثری فعال بودهاند و برای نمونه؛ اتحادیههای کارگران، زنان، معلمان، دانشجویان، روزنامهنگاران و یا نهادهای زیست محیطی و امثال اینها در این مسیر گام برداشتهاند. اما چه این نهادها و چه چهرههای شناخته شدهی جامعهی مدنی در برخورد با منافع مشروع، علایق و حقوق بنیادی بخشی مشخص از شهروندانی که از جمله اعضای آنها بودهاند به شکل ترسناکی ساکت بوده و گام موثر و یا دستکم آشکاری برای دفاع از آنها در برابر دستاندازیهای بیپایان حاکمیت مستقر برنداشتهاند. این نقطهای است که ادعای موثر بودن یا عاملیت جامعهی مدنی را در ایران با تردید مواجه میکند. تردید که نتیجهی آن این مدعاست: جامعهی مدنی ایران در پیوند با اقلیتها به طور کلی و اقلیتهای انکار شده یا به حاشیه رانده شده به طور مشخص، کارنامهی موفق و مثبتی ندارد. پرسش اساسی این است که نهادهای جامعهی مدنی در ایران تا چه میزان نسبت به نقض حقوق اقلیتهای آئینی، اتنیکی و جنسی حساس بوده، دربارهی آن موضع گرفتهاند و یا با هدف پایان دادن به این نقض حقوق گامهای عملی، ولو ناموفق، برداشتهاند؟ در روزهای اخیر فضای ایران انتخاباتی بود. در این فضای انتخاباتی، نهادها و چهرههای برجستهی جامعهی مدنی تا چه حد بر مسئلهی نقض حق کاندیدا شدن برای ریاست جمهوری زنان و اقلیتهای آئینی غیر شیعه مانور دادند؟ دربارهی آن چقدر محتوا تولید کردند؟ کمپین زدند و یا کار رسانهای کردند؟ در همین فضای انتخاباتی، جامعهی مدنی چه میزان بر مسئلهی محرومیت بهاییها برای کاندیدا شدن (به صورت فردی و نه حزبی که در آئین بهایی منع شده است و همچون یک حق شهروندی و فارغ از اینکه بیتالعدل بهاییان درباره آن چه موضعی دارد) برای هرگونه مقام انتخابی تمرکز کرد و دربارهی آن سخن گفت یا نوشت؟ بیتوجهی و یا ندیدن ستم بر “دیگریها” و نقض حقوق آنها که جایی دور (ذهنی یا عینی) از ما زندگی میکنند، البته تنها به بهاییان ختم نمیشود. برای نمونه، شورای هماهنگی اتحادیههای معلمان ایران اگرچه همیشه تلاش برای تحقق مطالبات مشترک معلمان ایران را نمایندگی کرده است اما عموماً از نیازها، محدویتها و مسائل خاص معلمان، دانشآموزان و فضای آموزشی در پیوند با کردها در کردستان، بلوچها در بلوچستان، عربها خوزستان و یا ترکها در آذربایجان غافل مانده است. یا مثلاً تشکلهای زنان عموماً مرکز محور بودهاند و درک دقیقی از مشکلات خاص زنان کرد و بلوچ و عرب و لر در ایران نداشتهاند و در مبارزات و اولویتهای آنان، مسائل خاص این زنان چندان جایی نداشته است. نادیده گرفتن یا فراموش کردن اقلیتها در این موارد به هر دلیلی و ناشی از هر اضطراری که باشد نتیجهاش تقلیل جایگاه مدنی و پایگاه اجتماعی این نهادها و دستاندازی بیشتر قدرت در حوزهی بازی آنها خواهد بود. در مورد بهاییان، هرچند محدودیت نهادها و چهرههای جامعهی مدنی برای فعالیت بیشتر است، اما در نهایت هم، چنین محدودیتهایی نافی اصل مسئولیت جامعهی مدنی دربارهی بهاییان نیست. چنانکه پیشتر اشاره شد کارکرد جامعهی مدنی، دفاع از حقوق شهروندان در برابر دستاندازیهای حکومت است. به این ترتیب باید پرسید جامعهی مدنی ایران در دفاع از بهاییان تا چه حد فعال بوده است؟ فعالیتهای جامعهی مدنی آیا توانسته است مسئلهی بهائیان را اگرنه حل، دستکم به مسئلهی افکار عمومی بدل کند؟ موقعیت بهاییها در ایران، تجربهی بهایی بودن و همچون یک بهایی زیستن در ایران کنونی تجربهی دشوار و منحصر به فردی است که اگرچه نمونههای مشابه تاریخی دارد، اما درک آن برای شهروندان غیر بهایی ایرانی چندان آسان نیست. وضعیت کنونی بهاییها در ایران از لحاظی یادآور وضعیت یهودیان آلمان در دورهی حاکمیت نازیسم و وضعیت سیاهان ساکن در ایالتهای جنوبی آمریکا در نیمهی نخست قرن بیستم است. بهاییها در ایران از فعالیت سیاسی پرهیز میکنند اما سیاست در ایران با ناپرهیزی تمام با زندگی و وجود آنها پیوند خورده است. آنها از سیاست میگریزند اما سیاست آنها را رها نمیکند. در واقع جامعهی مدنی در سی و پنج سال اخیر با سکوت دربارهی بهاییها به آشکارترین وجه ممکن جنبهی سیاسی وضعیت بهاییها را برجسته کرده است. احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان ایران، چندی پیش با نوشتن نامهای به مسئولان انتخابات شوراهای شهر و روستا خواهان ممنوعیت نامزدی اقلیتهای دینی رسمی (زرتشتی، مسیحی، یهودی) در انتخابات شوراهای شهر و روستا در حوزههایی شده بود که “اکثریت مردم آنها مسلمان و پیرو مذهب رسمی کشور هستند”. این یعنی اینکه در شهر یا روستایی که اکثریت ساکنانش، شیعه مذهب هستند، یهودیان، مسیحیان و زرتشتیها نمیتوانند نامزد این انتخابات شوند. سخن نگفتن از اقلیتهای دینی سرکوب شده یعنی بهاییان، یارسانها و مندائیان در این نامه را که به معنی بیحقی مطلق آنها در این حوزه باید دانست آیا معنایی جز ناکامی یا ناکارآمدی جامعهی مدنی در بدل کردن مسئلهی این اقلیتها به مسئلهی جامعه دارد؟ ۹ عضو محفل روحانی ملی بهاییان ایران را سال ۱۳۵۹ ماموران سپاه پاسداران ربوده و از آن تاریخ ناپدید شدهاند. تعداد نامعلوم دیگری هم از بهاییان از سال ۵۸ در ایران ربوده شده و از سرنوشت آنان خبری در دست نیست. با وجود این سابقهی تاریک، جامعهی مدنی ایران دربارهی ناپدید شدگان قهری بهاییان در ۳۹ سال حاکمیت جمهوری اعدام در ایران، چه میزان اطلاع دارد و حساسیت نشان داده است؟ بهاییان متاثر از سرکوب خونین ۳۹ سالهی اخیر و به تاسی از دستورالعملهای مرکز دینی خود (بیتالعدل اعظم)، خود را از فعالیت سیاسی و حزبی برکنار کردهاند و در این سالها نه سودای انتخابات و قدرت داشتهاند و نه حتی داعیهای برای حق آزادی بیان برای بیان آزادانهی باورهایشان یا به اشتراک گذاشتن اندیشههایشان با دیگران. آنها تنها میخواهند کسی وادارشان نکند دین خود را تغییر دهند یا مثلاً به خاطر باور دینی از ورود به دانشگاه محروم نشوند. اتحادیههای دانشجویان، زنان، معلمان و روزنامه نگاران و سایر نهادهای جامعهی مدنی تا چه حد بر حق دانشجویان محروم شده از تحصیل، زنان، دانشآموزان و شهروندان بهایی برای تحصیل در دانشگاه پای فشرده و دربارهی آن گفته و نوشتهاند؟ پس از دورهی سیاه اعدامهای فلهای اول انقلاب که از جمله موجب اعدام همهی رهبران جامعهی بهایی و برخی فعالان دینی آنان و حتی دختر ١٧ سالهی بهایی در شیراز شد، بهاییها هنوز مردههایشان را به سختی میتوانند در قبرستانهای خاصی به خاک بسپارند، رهبرانشان کماکان زندانی میشوند و از مشاغل دولتی اخراج میشوند. در دههی اخیر وضعیت به مراتب بهتر هم شده است! اکنون علاوه بر محرومیت بهاییها از حق تحصیل، آنها به تدریج و به طور مستمر دارند از حق کار و اشتغال هم محروم میشوند. برخورد با بهاییهای که شغل و تجارت خاص خودشان را دارند در سالها و ماههای اخیر و در دولت اعتدال و امید شدت یافته است و محل کسب و کار و زندگی آنها گاه و بیگاه تفتیش و تخریب و مصادره میشود. در سمنان برای نمونه، تقریباً تمام جوازهای کسب و کار بهاییها باطل شده است، کارگاههایشان بسته شده و مغازههایشان تعطیل شده است. بهاییان حتی در بحثهایی که در حوزهی عمومی و به نحوی در فضای جامعهی مدنی درمیگیرد، گاهی به کلی نادیده گرفته میشوند. در بیانیهای که عبدالله نوری و محمد خاتمی به مناسبت پیروزی روحانی در انتخابت سال ۹۲ منتشر کردند، آزادی سریع رهبران جنبش سبز، مهدی کروبی و میرحسین موسوی و نیز زهرا رهنورد و دیگر زندانیان اصلاحات و جنبش سبز” آغاز راهی به سوی همدلی و وحدت حکومت با منتقدین و بازگشت مدیریت کشور به مسیر عقلانیت و به حاشیه راندن اقتدارگرایان و دیگر جریانات تندرو و افراطی” توصیف شد. جامعهی مدنی در برخورد با مسئلهی بهاییان چگونه عمل کرده است که دو چهرهی شناخته شدهی اصلاح طلبان، از صرف اشاره به زندانیان بهایی که صرفاً به دلیل عقیدهی دینی خود بازداشت شدهاند، سرباز میزنند و حق آنها برای زیستن را اصولاً موضوعی مربوط به عقلانیت و وحدت ملی به شمار نمیآورند؟ اینک اگرچه بسیار دیر، اما ضروری است به یاد بیاوریم سیاستورزی اصلاح طلبانه یا هرگونه کنش سیاسی معطوف به تغییرات دمکراتیک در ایران، بدون اشارهی صریح، روشن و آشکار به دگرگونی بنیادین وضعیت حقوقی و حقیقی بهاییان در ایران، از ابتدا محکوم به شکست است؛ چون با نادیده گرفتن بهاییان پیشاپیش عقیم بودن و نارس بودن خویش را ندا داده است. اما سیاستورزی اصلاحطلبانه تنها زمانی به مسئلهی بهایی بودن و چونان بهایی زیستن در ایران اهمیت خواهد داد و ناچار خواهد شد با آن بدون پردهپوشی مواجه شود که جامعهی مدنی پیشاپیش به این باور برسد که بدون تمرکز بر مسئلهی اقلیتها در ایران و از جمله بهاییها و نمایندگی مطالباتشان، جامعهی مدنی نارس ایران به بلوغ و استقلالی که باید نخواهد رسید.
«هنگامی که لوح ملّاح القدس با صدای بلند تلاوت شد، اقیانوسهای غم و اندوه در قلب شنوندگان موج میزد.... برای همه روشن بود که فصل بغداد رو به اتمام بود و فصل جدیدی به جای آن در حال گشوده شدن. پس از تلاوت این لوح، حضرت بهاءالله دستور دادند چادرها باید جمع شوند و تمام همراهان ایشان باید به شهر برگردند. وقتی داشتند چادرها را جمع می کردند، حضرت بهاءالله فرمودند ’اين سراپردهها چون بساط فريبندۀ عالم امکان است همين قدر که گسترده شد بايد منتظر انقضاء و انطواء آن بود‘ شنوندگان از این سخنان فهمیدند که این چادرها دیگر هرگز در آن مکان برپا نخواهند شد.» حضرت عبدالبهاء مرکز عهد جمال ابهی’ چنین سفارش میفرمایند: "لوح ملاّح القدس را بخوانید تا بحقیقت پی برید و ملاحظه نمائید که جمال مبارک وقایع آتیه را از پیش بتمامه خبر داده اند. اِنّ فی ذلکَ لَعبرةٌ لِلمُتَبَصّرین و مَوهبةٌ لِلمُخلَصین" اصل این لوح به زبان عربی است که در ادامه برگردان آن به زبان فارسی توسط دکتر پرویز روحانی تقدیم حضور میگردد.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز گذشته، سه شنبه، ۲۳ خردادماه ۱۳۹۶، نوشین سالکیان و فریده عبدی، دو شهروند بهایی در شهرستان شاهین شهر واقع در استان اصفهان در پی احضار و بازجویی دو ساعته در شعبه یک دادسرای این شهرستان بازداشت و به زندان دولت آباد اصفهان منتقل شدند. اتهامات این دو شهروند بهایی “اقدام علیه امنیت ملی” و “تبلیغ علیه نظام” عنوان شده است. یک منبع مطلع ضمن تایید این خبر به گزارشگر هرانا گفت: ” بعداز ظهر روز گذشته، نوشین سالکیان و فریده عبدی، دو شهروند بهایی در پی اخطاریه قبلی صادره در ۲۱ خردادماه، به شعبه یک دادسرای شاهین مراجعه کردند و پس از بازجویی دو ساعته بازداشت و به زندان دولت آباد اصفهان که محل نگهداری زنان زندانی است، منتقل شدند.” گفتنی است، روز گذشته، مریم دهقان یزدلی، مژده ظهوری (فهندژ)، فرح تبیانیان (ثنائی) و هوشمند دهقان یزدلی، چهار شهروند بهایی که در سال ۱۳۹۴ همراه با بیست شهروند بهایی دیگر در استان گلستان به احکام قضایی محکوم شدند، با مراجعه ماموران به محل سکونتشان بازداشت شدند. شیدا قدوسی، پونه ثنائی( تیموری) و نازی تحقیقی سه شهروند بهایی دیگر این استان هستند که پس از تماس اداره اطلاعات جهت اجرای حکم خود را به زندان معرفی کردند. گفته میشود مراجعات مشابه دیگری نیز به منازل برخی شهروندان بهایی این استان صورت گرفته که احتمالا تعداد بازداشت شدگان روز گذشته را افزایش دهد. پیش تر ده نهاد حقوق بشری با انتشار بیانیه مشترکی از اتحادیه اروپا خواستند تا در یک اقدام فوری، مانع آزار و اذیت شهروندان بهائی و لغو احکام زندانشان از سوی مقامات جمهوری اسلامی ایران شوند.
خبرگزاری هرانا – مریم دهقان یزدلی، مژده ظهوری (فهندژ)، فرح تبیانیان (ثنائی) و هوشمند دهقان یزدلی، چهار شهروند بهایی که در سال ۱۳۹۴ همراه با بیست شهروند بهایی دیگر در استان گلستان به احکام قضایی محکوم شدند، روز جاری، با مراجعه ماموران به محل سکونتشان بازداشت شدند. شیدا قدوسی، پونه ثنائی( تیموری) و نازی تحقیقی سه شهروند بهایی دیگر این استان هستند که پس از تماس اداره اطلاعات جهت اجرای حکم خود را به زندان معرفی کردند. گفته میشود مراجعات مشابه دیگری نیز به منازل برخی شهروندان بهایی این استان صورت گرفته که احتمالا تعداد بازداشت شدگان امروز را افزایش دهد. جامعه جهانی بهایی؛ متهمان به قتل یک شهروند بهائی با قرار وثیقه آزاد شدند جامعه جهانی بهایی با صدور بیانیه ای از آزاد شدن دو متهم به قتل فرهنگ امیری، شهروند بهایی خبر دادند. این دو متهم به قتل در دوره بازجویی دلیل خود برای کشتن آقای امیری را باور وی به دیانت بهایی عنوان کرده بودند و حتی از برنامه های بیشتری برای کشتن بهاییان سخن گفته بودند. آزادی متهمان به قتل با توجه به حساسیت های جهانی این پرونده میتواند نشانه مشخصی از تبعیض و بی عدالتی باشد. به گزارش هرانا، جامعه جهانی بهایی که مقر آن در ژنو است با صدور بیانیه از آزادی متهمان به قتل فرهنگ امیری، شهروند بهایی خبر داد. متن کامل این بیانیه را عینا در ادامه بخوانید: دو قاتلِ آقای فرهنگ امیری، یک شهروند بهائی ایرانی که در سپتامبر ۲۰۱۶ با ضربات چاقو به قتل رسیده بود، پس از اعتراف به قتل او به دلیل بهائی بودنش به قید وثیقه آزاد شدند. آقای امیری، ۶۳ ساله در تاریخ ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۶، در بیرون منزل مسکونی خود در شهر یزد به قتل رسید. در شامگاه قتل، دو مرد که شب قبل از آن به بهانۀ خرید خودرو به منزل ایشان مراجعه کرده بودند، بار دیگر برای ملاقات با آقای امیری به محل سکونت ایشان بازگشتند. هنگامیکه آقای امیری برای پاسخگویی به درب منزل آمدند، قاتلان به طرز فجیعی با چاقو ضربههای متعددی به بدن ایشان وارد کردند. قاتلین که برادر هستند، در حال فرار توسط کاسبان محلی دستگیر و تحویل پلیس داده شدند و در جریان بازجوییها و دادگاه به قتل آقای امیری به دلیل بهائی بودن ایشان اعتراف کردند. قاتلین اظهار داشتند که اعتقادات مذهبیشان و سخنان روحانیونی که بهائیان را ضد اسلام معرفی میکنند آن دو را به ارتکاب قتل ترغیب کرده بود. گزارشها حاکی از آن است که پدر این دو جوان از یک نفر از طبقۀ روحانی که باعث گرایش پسرانش به افراطیگرایی شده شکایت کرده است. یکی از برادران در پاسخ به دلیل قتل گفت: «میخواستیم یک بهائی را بکشیم. شنیده بودم که بهائیان، مسلمانانی هستند که از اسلام روی برگردانده و مرتد هستند و ریختن خونشان ثواب است.» برادر دیگر در بازجویی دیگری اظهار داشت: «هدفمان کشتن یک بهائی بود. مهم نبود چه کسی باشد.» این دو برادر حتی در جریان بازجوییها بیان کردند که در صورت آزادی فرد دیگری را به قتل خواهند رساند. با وجود اعتراف به قتل، دادگاه در حال حاضر این دو فرد را با قرار وثیقه آزاد کرده است. خانم دیان علائی، نمایندۀ جامعۀ جهانی بهائی در سازمان ملل متحد در ژنو میگوید: «این تصمیم، عملی زشت و تأسفآور است. چگونه یک نظام قضائی عادل میتواند دو قاتل را که به قتل یک فرد بیگناه به دلیل اعتقاداتش اعتراف کردهاند و تمایل به تکرار آن عمل را دارند، رها کند و به آنها اجازه دهد آزادانه در اجتماع زندگی کنند؟» یکی از مسئولین بهطور خصوصی به خانوادۀ آقای امیری توصیه نموده است که از شکایت خود صرفنظر کنند در غیر این صورت «شرایط سختی برایشان پیش خواهد آمد». علاوه بر آزادی این دو مرد، قاضی اعلام نموده است که بر اساس قوانین ایران، حتی اگر خانوادۀ امیری از شکایت صرفنظر نکنند، مجازات در نظر گرفته شده برای قاتلان بسیار سبک خواهد بود. علیرغم این ماجرا، نشانههای روزافزونی از حمایت مردم ایران از حقوق بهائیان مشاهده میشود. خانم علائی بیان کرد: «امیدواریم که مردم ایران به عدالتخواهی از پروندۀ آقای امیری برخیزند و زیر بار پذیرش منفعلانۀ نمونۀ دیگری از نفرت دینی در اجتماع خود نروند.» قانون جزایی ایران دیه و قصاص را تنها در مورد مسلمانان و سه اقلیت دینی مسیحی، کلیمی و زرتشتی که در قانون اساسی این کشور به رسمیت شناخته میشوند ذکر کرده است. این مسئله، بهائیان را بهطور قانونی از حقشان برای اجرای عدالت محروم مینماید و خشونت بدون مجازات را علیه آنان دامن میزند. خانم علائی اضافه کرد: «آنچه بسیار تکاندهنده است فضائی است که اجازه میدهد چنین اعمال شنیعی صورت گیرند. قتل آقای امیری بهطور آشکار نتیجۀ سالها تبلیغات تنفرآمیز و تحریک به نفرت توسط رسانهها و برخی رهبران دینی علیه بهائیان در ایران است.» در سالهای اخیر شمار مقالات، فیلمها و سایر مطالب ضد بهائی در ایران افزایشیافته است. یک بررسی رسانهای که توسط جامعۀ جهانی بهائی صورت گرفته نشان میدهد که در فاصلۀ سالهای ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۶ بیش از بیست هزار مورد از چنین مطالبی منتشرشده است. بهعلاوه، صدها خطبۀ مذهبی در سراسر کشور دربارۀ منع معاشرت با بهائیان و تشویق به ابراز تنفر و خشونت علیه آنان ایراد شده است. خانم علائی گفت: «این تبلیغات گسترده علیه بهائیان با هدف برانگیختن اذهان عمومی علیه بخشی از شهروندان مملکت صورت گرفته است و در مسئلۀ قتل آقای امیری تأثیر بسیار مخرب این تلاشها را میبینیم.» جلسۀ اخیر دادگاه پروندۀ قتل آقای امیری در تاریخ ۳ مه ۲۰۱۷ و در پشت درهای بسته صورت گرفت. خانم علائی گفت: «نمایندگان قوۀ قضائی ایران بارها در مجامع بینالمللی ادعا کردهاند که با بهائیان مانند سایر شهروندان این کشور رفتار میشود؛ اما متأسفانه تصمیم اخیر این دادگاه قوانین تبعیضآمیز ایران علیه بهائیان و محرومیت سیستماتیک کل یک جامعه از حمایتهای اولیه و بنیادین قانونی را آشکار میسازد. امیدواریم که دادگاه در مورد تصمیم آزادی قاتلان آقای امیری تجدیدنظر کند و عمل آنان را بیمجازات نگذارد.»
به گزارش هرانا، جامعه جهانی بهایی که مقر آن در ژنو است با صدور بیانیه از آزادی متهمان به قتل فرهنگ امیری، شهروند بهایی خبر داد. متن کامل این بیانیه را عینا در ادامه بخوانید: دو قاتلِ آقای فرهنگ امیری، یک شهروند بهائی ایرانی که در سپتامبر ۲۰۱۶ با ضربات چاقو به قتل رسیده بود، پس از اعتراف به قتل او به دلیل بهائی بودنش به قید وثیقه آزاد شدند. آقای امیری، ۶۳ ساله در تاریخ ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۶، در بیرون منزل مسکونی خود در شهر یزد به قتل رسید. در شامگاه قتل، دو مرد که شب قبل از آن به بهانۀ خرید خودرو به منزل ایشان مراجعه کرده بودند، بار دیگر برای ملاقات با آقای امیری به محل سکونت ایشان بازگشتند. هنگامیکه آقای امیری برای پاسخگویی به درب منزل آمدند، قاتلان به طرز فجیعی با چاقو ضربههای متعددی به بدن ایشان وارد کردند. قاتلین که برادر هستند، در حال فرار توسط کاسبان محلی دستگیر و تحویل پلیس داده شدند و در جریان بازجوییها و دادگاه به قتل آقای امیری به دلیل بهائی بودن ایشان اعتراف کردند. قاتلین اظهار داشتند که اعتقادات مذهبیشان و سخنان روحانیونی که بهائیان را ضد اسلام معرفی میکنند آن دو را به ارتکاب قتل ترغیب کرده بود. گزارشها حاکی از آن است که پدر این دو جوان از یک نفر از طبقۀ روحانی که باعث گرایش پسرانش به افراطیگرایی شده شکایت کرده است. یکی از برادران در پاسخ به دلیل قتل گفت: «میخواستیم یک بهائی را بکشیم. شنیده بودم که بهائیان، مسلمانانی هستند که از اسلام روی برگردانده و مرتد هستند و ریختن خونشان ثواب است.» برادر دیگر در بازجویی دیگری اظهار داشت: «هدفمان کشتن یک بهائی بود. مهم نبود چه کسی باشد.» این دو برادر حتی در جریان بازجوییها بیان کردند که در صورت آزادی فرد دیگری را به قتل خواهند رساند. با وجود اعتراف به قتل، دادگاه در حال حاضر این دو فرد را با قرار وثیقه آزاد کرده است. خانم دیان علائی، نمایندۀ جامعۀ جهانی بهائی در سازمان ملل متحد در ژنو میگوید: «این تصمیم، عملی زشت و تأسفآور است. چگونه یک نظام قضائی عادل میتواند دو قاتل را که به قتل یک فرد بیگناه به دلیل اعتقاداتش اعتراف کردهاند و تمایل به تکرار آن عمل را دارند، رها کند و به آنها اجازه دهد آزادانه در اجتماع زندگی کنند؟» یکی از مسئولین بهطور خصوصی به خانوادۀ آقای امیری توصیه نموده است که از شکایت خود صرفنظر کنند در غیر این صورت «شرایط سختی برایشان پیش خواهد آمد». علاوه بر آزادی این دو مرد، قاضی اعلام نموده است که بر اساس قوانین ایران، حتی اگر خانوادۀ امیری از شکایت صرفنظر نکنند، مجازات در نظر گرفته شده برای قاتلان بسیار سبک خواهد بود. علیرغم این ماجرا، نشانههای روزافزونی از حمایت مردم ایران از حقوق بهائیان مشاهده میشود. خانم علائی بیان کرد: «امیدواریم که مردم ایران به عدالتخواهی از پروندۀ آقای امیری برخیزند و زیر بار پذیرش منفعلانۀ نمونۀ دیگری از نفرت دینی در اجتماع خود نروند.» قانون جزایی ایران دیه و قصاص را تنها در مورد مسلمانان و سه اقلیت دینی مسیحی، کلیمی و زرتشتی که در قانون اساسی این کشور به رسمیت شناخته میشوند ذکر کرده است. این مسئله، بهائیان را بهطور قانونی از حقشان برای اجرای عدالت محروم مینماید و خشونت بدون مجازات را علیه آنان دامن میزند. خانم علائی اضافه کرد: «آنچه بسیار تکاندهنده است فضائی است که اجازه میدهد چنین اعمال شنیعی صورت گیرند. قتل آقای امیری بهطور آشکار نتیجۀ سالها تبلیغات تنفرآمیز و تحریک به نفرت توسط رسانهها و برخی رهبران دینی علیه بهائیان در ایران است.» در سالهای اخیر شمار مقالات، فیلمها و سایر مطالب ضد بهائی در ایران افزایشیافته است. یک بررسی رسانهای که توسط جامعۀ جهانی بهائی صورت گرفته نشان میدهد که در فاصلۀ سالهای ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۶ بیش از بیست هزار مورد از چنین مطالبی منتشرشده است. بهعلاوه، صدها خطبۀ مذهبی در سراسر کشور دربارۀ منع معاشرت با بهائیان و تشویق به ابراز تنفر و خشونت علیه آنان ایراد شده است. خانم علائی گفت: «این تبلیغات گسترده علیه بهائیان با هدف برانگیختن اذهان عمومی علیه بخشی از شهروندان مملکت صورت گرفته است و در مسئلۀ قتل آقای امیری تأثیر بسیار مخرب این تلاشها را میبینیم.» جلسۀ اخیر دادگاه پروندۀ قتل آقای امیری در تاریخ ۳ مه ۲۰۱۷ و در پشت درهای بسته صورت گرفت. خانم علائی گفت: «نمایندگان قوۀ قضائی ایران بارها در مجامع بینالمللی ادعا کردهاند که با بهائیان مانند سایر شهروندان این کشور رفتار میشود؛ اما متأسفانه تصمیم اخیر این دادگاه قوانین تبعیضآمیز ایران علیه بهائیان و محرومیت سیستماتیک کل یک جامعه از حمایتهای اولیه و بنیادین قانونی را آشکار میسازد. امیدواریم که دادگاه در مورد تصمیم آزادی قاتلان آقای امیری تجدیدنظر کند و عمل آنان را بیمجازات نگذارد.»
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز جاری، مریم دهقان یزدلی، مژده ظهوری (فهندژ)، فرح تبیانیان (ثنائی) و هوشمند دهقان یزدلی، شهروندان بهایی که پیشتر از سوی دادگاه انقلاب استان گلستان به احکام سنگین قضایی محکوم شده بودند، روز جاری سه شنبه،۲۳ خردادماه ۱۳۹۶، جهت اجرای حکم محکومیت بازداشت شدند. همزمان طی تماس های اداره اطلاعات با شیدا قدوسی، پونه ثنائی( تیموری) و نازی تحقیقی سه شهروند بهایی دیگر این استان که وضعیتی مشابه دارند از آنان خواسته شد خود را به مراجع قضایی برای اجرای احکام معرفی کنند که به این ترتیب این سه شهروند نیز با معرفی خود راهی زندان شدند. بازداشت شدگان امروز و جزییات احکام آنها را بصورت کلی در ذیل ببینید: مریم دهقان یزدلی، ساکن گرگان، محکوم به ۱ سال و ۶ ماه حبس تعزیری مژده ظهوری (فهندژ)، ساکن گرگان، محکوم به تحمل ۱ سال و ۹ ماه حبس تعزیری فرحناز تبیانیان (فرح ثنائی)، ساکن گرگان، محکوم به تحمل ۱ سال و ۹ ماه حبس تعزیری هوشمند دهقان یزدلی، ساکن گرگان، محکوم به ۱ سال و ۶ ماه حبس تعزیری شیدا قدوسی، ساکن گرگان، در مرحله بدوی به ۱۱ سال حبس محکوم شد ولی از حکم تجدید نظر او خبری در دست نیست. پونه ثنائی( تیموری)، ساکن گرگان، محکوم به تحمل ۱ سال و ۹ ماه حبس تعزیری نازی تحقیقی، ساکن گرگان، محکوم به ۱ سال و ۶ ماه حبس تعزیری یک منبع مطلع ضمن تایید این خبر به گزارشگر هرانا گفت:” این شهروندان که در سال ۱۳۹۴ به همران شهروندان بهایی دیگر به تحمل حبس محکوم شدند، روز جاری با مراجعه ماموران به محل سکونت آنها یا معرفی خود به زندان ها بازداشت شدند.” درسال ۱۳۹۴، بیست و چهار شهروند بهایی از شهرهای گرگان، مینودشت و گنبد کاووس، از سوی دادگاه انقلاب استان گلستان در مرحله بدوی در مجموع به ۱۹۳ سال حبس تعزیری محکوم شدند هر چند این احکام در مرحله تجدید نظر کاهش یافت. گفتنی است مژده ظهوری همسر فرهاد فهندژ و فرح تبیانیان و پونه ثنائی به ترتیب همسر و خواهر فرهمند ثنائی، دو زندانی بهایی محبوس در زندان رجایی شهر کرج هستند که در حال سپری کردن آخرین ماه های محکومیت ۴ ساله خود در این زندان نگهداری میشوند. پیش تر ده نهاد حقوق بشری با انتشار بیانیه مشترکی از اتحادیه اروپا خواستند تا در یک اقدام فوری، مانع آزار و اذیت شهروندان بهائی و لغو احکام زندانشان از سوی مقامات جمهوری اسلامی ایران شوند. این نامه به طور خاص به چالش های اخیر شهروندان بهایی ساکن استان گلستان می پرداخت.
یوسف قدیمی، بهیه نادری و دکتر کامبیز صادق زاده. دو نفر از معاونین مشاوران قارها ی : دکتر یوسف عباسیان و دکتر حشمت الله روحانی نیز ناپدید شدند. هر نه عضو محفل روحانی ملی به همراه دو نفر از معاونین مشاوره قارهای در یکی از جلسات محفل روحانی ملی در یک منزل شخصی، توسط افراد سپاه پاسداران انقلاب در ۳۰ مرداد ۱۳۵۹ و بدون رعایت تشریفات قانونی دستگیر شدند. خانوادههای ناپدیدشدگان مصرانه مورد را از زمان ناپدید شدن این افراد تا بهمن ماه ۱۳۵۹، طی ملاقات با دادستان کل کشور، آیتالله قدوسی، رئیس قوه قضاییه، آیتالله محمد بهشتی و سخنگوی مجلس، اکبر هاشمی رفسنجانی دنبال کردند. در ملاقاتی در تاریخ نوزدهم شهریور ۱۳۵۹، رفسنجانی تأیید کرد که دستور دستگیری یازده بهایی صادر شده بود، اما گفت که اعضای خانواده زندانیان نمیتوانند تا تکمیل مراحل بازپرسی با آنها ملاقات کنند. با این وجود، در تاریخ هفدهم مهر ۱۳۵۹، رفسنجانی حرفش را عوض کرد و مدعی شد که دولت هیچ عضو محفل روحانی را بازداشت نکردهاست و در عوض قضیه ناپدید شدن بهاییان را به طور غیر قابل قبولی به یک گروه مستقل نسبت داد. سرنوشت نه عضو محفل روحانی ملی و دو تن از معاونین مشاورين قارهای نامعلوم باقی ماندهاست. اگر چه گزارشاتی مبنی بر اینکه این افراد در زندان اوین به مدت کوتاهی در بازداشت بودهاند وجود دارد، هیچ گونه خبری از آنها از تاریخ ۷ شهریور ۱۳۵۹ به دست نیامده و اکنون همگی متوفی تلقی میشوند.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۶، ادیب حق پژوه و مهران افشار دو شهروند بهایی، پس از پنچاه و پنچ روز بازداشت با تودیع وثیقه ۱۲۰ میلیون تومانی تا روز تشکیل دادگاه از زندان مرکزی بندر عباس آزاد شدند. ادیب حق پژوه شهروند بهایی ساکن شیراژ اردیبهشت ماه امسال بازداشت و بندرعباس منتقل شد تا همراه با تعداد زیادی از شهروندان بهایی این شهر مورد بازجویی قرار بگیرد. آقای حق پژوه پیش از این نیز چندین سابقه بازداشت به دلیل باورهای دینی خود را دارد. پیش تر هرانا در رابطه با بازداشت های گسترده هرمزگان به نقل از منبع نزدیک به خانواده شهروندان بهایی بازداشت شده در مورد اتهامات احتمالی آنان گزارش کرده بود: “در بازجوییها بیشتر سوالات در مورد نحوهی ادارهی جامعه، تشکیل ضیافت و پیام ۲۳ اردیبهشت، امور مالی جامعه و اصرار به تعهد برای عدم شرکت در ضیافت با استناد به حکم دادستان کشور بعد از دستگیری آنان بوده است.”
زنهار زنهار از اینکه قلبی را برنجائید زنهار زنهار از اینکه نفسی را بیازارید زنهار زنهار از اینکه بخلاف محبت حرکت و سلوک کنید. زنهار زنهار از اینکه انسانی را مایوس کنید هر نفس که سبب حزن جانی و نومیدی دلی گردد اگر در طبقات زمین ماوی جوید بهتر از ان است که بر روی زمین سیر و حرکت نماید مائده آسمانى - جلد ۵ صفحه ۲۷۲
وقتی به این موضوع فکر میکنید، کمی عجیب به نظر میرسد؛ چرا که خبرنگاران جان و آزادی خود را به خطر میاندازند تا اطلاعات یا بینشی را که ما برای مدیریت خود به آن نیاز داریم، به ما بدهند و آگاهی ما نسبت به مشکلات جهان را افزایش دهند و تمدن ما را از شر فساد، سوء استفاده و نفاق رها سازند. من شخصاً به عنوان یک روزنامهنگار کار کردهام و میدانم که این شغل چهقدر سخت است و چهقدر در حق این شغل، قدرنشناسی میشود. این شغل، یکی از معدود مشاغلی است که ممکن است شما در آن برای رسیدن به حقیقت جان خود را نیز از دست بدهید. یک بار شخصی از من پرسید: «چرا خبرنگاران چنین کاری انجام میدهند؟» برایم سوال جالبی آمد. در آن زمان، یکی از همکاران روزنامهنگار در شهری که در آن کار میکردم، به دلیل انفجار بمبی که زیر صندلی رانندۀ اتومبیل شخصیاش کار گذاشته بودند، جان خود را از دست داد. نام او دان بولز (Don Bolles) بود و آن زمان در مورد موضوع دخالت جرمهای برنامهریزی شده در شرط بندیهای ورزشی در آریزونا تحقیق میکرد. دان یا اطلاعات زیادی به دست آورده بود، یا سوالهای اشتباهی پرسیده بود، یا در تحقیق خود خیلی عمیق شده بود و در نهایت به دلیل پیگیری مداوم خود به عنوان یک روزنامهنگار، در راه رسیدن به حقیقت کشته شد. من با فوت جان، یاد گرفتم که یک روزنامهنگاری خوب و یک پیگیری درست از حقیقت، میتواند چه هزینهای در پی داشته باشد. آموزههای بهایی ضمن تجلیل و احترام به حرفۀ روزنامهنگاری میگوید که این حرفه نشانهای از تمدن بشری است. در نوشتههای بهایی، حضرت بهاءالله، از همۀ روزنامهنگاران میخواهند که متوجه حقایق و عدالت و برابری باشند: «امروز اسرار ارض امام ابصار موجود و مشهود و اوراق اخبار طيّار؛ روزنامه فی الحقيقه مرأت جهان است؛ اعمال و افعال احزاب مختلفه را مينمايد؛ هم مينمايد و هم ميشنواند؛ مرأتی است که صاحب سمع و بصر و لسانست؛ ظهوريست عجيب و امريست بزرگ، ولکن نگارنده را سزاوار آنکه از غرض نفس و هوی مقدّس باشد و به طراز عدل و انصاف مزيّن و در امور به قدر مقدور تفحّص نمايد تا بر حقيقت آن آگاه شود و بنگارد» (حضرت بهاءالله، مجموعه الواح بعد از کتاب اقدس، ص 21) سازمان ملل متحد، همه ساله روز سوم ماه می را به عنوان روز آزادی مطبوعات اعلام کرده است و در این روز، اصل اساسی آزادی مطبوعات جشن گرفته میشود، از استقلال رسانهها دفاع میشود و به روزنامهنگارانی که برای دستیابی به حقیقت جان خود را از دست دادهاند، ادای احترام میشود. کمیته بینالمللی حمایت از روزنامهنگاران (www.cpj.org)، گزارش داد که در سال گذشته، یعنی سال 2016، چهل و هشت روزنامهنگار حین انجام وظیفه کشته شدهاند. این خبرنگاران شجاع جان خود را فدا کردهاند تا شما از حقایق آگاه شوید. به دوستی که این سوال را از من پرسیده بود که چرا روزنامهنگاران، چنین شغلی را انتخاب میکنند و اینگونه زندگی خود را به خطر میاندازند، پاسخ دادم: گمان میکنم، تجارت زندگی در برابر حقیقت، از نظر شما معاملهای غیر منطقی باشد؛ اما این کار در قلب روزنامهنگاران، شغلی بسیار افتخارآمیز است. آنها به حقیقت احترام میگذارند و تلاش میکنند که آن را بیابند. این شغل، موجب پرورش رفاه و آسایش عمومی میشود و به عنوان اولین عامل برای توسعه به جامعه خدمت میکند. اکنون که ملاحظه کردید که خبرنگاران برای رسیدن به حقیقت خدمت میکنند، شاید بخواهید امروز به یک خبرنگار ابراز قدردانی کنید.
طاهره سیاوشی که 30 ساله بود و به شغل پرستاری در بخش اطفال مشغول بود، تنها به دلیل بهایی بودن از شغل خود اخراج شد. او در حالی که با وفاداری از تعالیم بهایی پیروی میکرد، تلاش کرده بود به عنوان یک پرستار به کودکان خدمت کند: «اميدوارم در اين عالم ناسوتی نورانيّت لاهوتی يابی و نفوس را از ظلمات طبيعت که عالم حيوانيست نجات دهی و بمقامات عاليه انسانی رسانی امروز جميع اهل عالم مگر نفوس معدودی غرق عالم طبيعتند اينست که ملاحظه مينمائی حسد است و حرص و منازعه بقا و کذب و بهتان و ظلم و عدوان و جنگ و قتال و خونريزی و تالان و تاراج که منبعث از عالم طبيعت است ولی نفوس معدودی از اين ظلمات نجات يافتند و از عالم طبيعت بعالم انسانيّت صعود نمودند متابعت تعاليم الهی کردند و بوحدت عالم انسانی خدمت مينمايند روشنند و رحمانی و بمثابه گلشنند و نورانی تا توانی بکوش که الهی گردی ربّانی شوی نورانی گردی رحمانی شوی از هر قيدی آزاد شوی و دل بملکوت ربّ بینياز بندی اينست فيض بهائی اينست نور آسمانی.» (حضرت عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد 1، ص 201) طاهره به خاطر عقیدهاش به دیانت بهایی به زندان رفت. او در مدّت حبس در سلّول انفرادی نگاهداری میشد که اطاقهای این سلّولها حمّام یا سرویس بهداشتی – امکاناتی که شاید زندانیان تنها سه بار در بیست و چهار ساعت شبانهروز به تشخیص نگهبانان زندان استفاده میکردند – نداشت. وقتی این امور او را از پای درنیاورد، مأموران تهدید کردند که شوهر او، جمشید را، که او هم یک زندانی بهایی بود، میکشند. با این حال آنها نتوانستند او را قانع کنند که عقیدۀ خود را کنار بگذارد. مسئولین زندان او را به پرستاری از دیگر همبندیان خود، از جمله شوهرش گماردند که به شدّت تحت شکنجه قرار گرفته بود و دو روز پیش از آن که طاهره به همراه نه نفر از دوستانش به دار آویخته شوند، به شهادت رسیده بود. وقتی طاهره فهمید قرار است به دار آویخته شود، به خانوادۀ خود اطمینان داد که در واقع احساس آرامش میکند. او گفت که واقعاً خوشحال است. طاهره در آخرین ملاقات خود با پدرش به او گفت: «ببین من چقدر زیبا هستم. به من خوب نگاه کن.» و خندید. یک بهایی که همراه با او زندانی شده بود و بعداً آزاد گردید، جورابهای ساقکوتاه خاکستری از نخ ضخیم متعلّق به طاهره را با خود به مرکز جهانی [بهایی] آورده بود که خودش به طاهره اصرار کرده بود هنگامی که او را برای شلّاق زدن به کف پایش میبردند بپوشد تا محافظت بیشتری برای او فراهم آورد، زیرا وی جورابهای نازکی به پا داشت. وقتی این زندانی بهایی از انگیزۀ خود برای تقدیم جورابها به بیتالعدل اعظم در صورت آزادی صحبت کرد، طاهره تحقّق آرزوی قلبی او را برایش آرزو کرد. او گفت: «اگر آزاد شدی، این با افتخار خواهد بود.» سپس توصیه کرد: «ایران را ترک کن و به جهانیان بگو ما چه رنجی بردیم و دشمنان با ما چه کردند. و به بهاییان نیز بگو تا آنها خود را به کلّی از دنیای مادّی منقطع سازند، به زرق و برق و اوهام دنیای امکان راضی نباشند، و حیات خود را وقف خدمت به امر الهی نمایند.» طاهره عمیقاً اعتقاد داشت که این عالم تنها عالم نیست – که همۀ ما روح زیبا و فناناپذیری داریم که عاقبت همۀ عوالم الهی را درمینوردد. او میدانست که زیباییاش در درون او است، بنابراین تا ابد باقی خواهد ماند. او از مرگ نمیترسید، زیرا میدانست مرگ جسم تنها روح را آزاد میسازد.
ماموران که ۵ مرد و سه زن بودند و حکم جلب این خانواده را داشتند این خانواده بهایی را بازداشت کردند . کتابهای مذهبی و تعداد سازهای موجود در خانه را نیز توقیف کردند. اعضای این خانواده علاوه بر فرزاد باقری، همسر ایشان خانم سیمین رسولی (مادر خانواده) و دو دختر خانواده نسیم و سحر بهادری نیز بازداشت شدند. لازم به ذکر است پیش از بازداشت آقای باقری ایشان را به محل کارش بردند و کامپیوترهای محل کار ایشان را نیز توقیف کردند. هنوز از محل بازداشت این خانواده بهایی دستگیر شده خبری در دست نیست و تماسی با بستگانشان حاصل نشده است.
نوع اول : این گروه مثل " بادکنک " هستند ، که محتوایی جز هوای گرم ندارند و آماده به انفجار هستند . همیشه مشغول اظهار نظر هستند ، در مورد همه چیز ، حتی مسائلی که هیچ درکی از آنها ندارند ، و کافیست مطلبی گفته شود که یا درک نکنند ، و یا با آن موافق نباشند ، مثل بادکنک منفجر میشوند . نوع دوم : " بچه گربه " ها هستند و همیشه نیاز به نوازش دارند . باید مرتبا مورد تمجید و ستایش قرار گیرند و از آنها قدر دانی به عمل آید . شادی ، خوشحالی ، و رضایت آنها بستگی مستقیم به ستایش شدن دارد ، خواه این تمجید با دلیل باشد ، و خواه بی دلیل . اینها احبایی هستند که به عنوان مثال ، اگر در ضیافتی سرفه کنند ، یکی از حضار باید به ایشان تبریک گوید و تمجید کند که چه سرفه بی نظیر و تحیرامیزی بود . یا بگوید : من هرگز ندیدم کسی با این همه الگانس و زیبایی قدم زده ، وارد اتاق شود ... نوع سوم : این نوع از احباء شبیه " فرغون " هستند ، که همیشه باید آن هارا به جلو هول داد تا فعال باشند ، فرابگیرند ، و پیشرفت روحی کنند ، در غیر این صورت هیچ حرکتی از آنها دیده نمیشود و مثل سنگ در جای خود بیحرکت میمانند . مثال دیگر آن قایق پارویی است که تا پارو نزنی و به آن فشار نیاوری ، از جای خود تکان نخواهند خورد نوع چهارم : این گروه شبیه " لامپ " هستند که مرتب روشن و خاموش میشوند . بعضی وقتها آنقدر در امر فعال هستند که همه با تحیر میگویند : " چه روحانیتی ... چه نورانیتی .... در این شخص وجود دارد " ، و بعضی وقتها چون لامپ خاموش شده ، و اثری از آثار ایشان پیدا نیست که همه میپرسند : " فلانی چه شد ؟ کجاست ؟ " . نوع پنجم : این دسته از احباء چون " ستاره " هستند که همیشه میدرخشند . چه کسی بداند ، چه نداند ، چه کسی ببیند ، چه نبیند همیشه چون ستاره در آسمان امر مشغول درخشیدن هستند . انها به آنچه در قلب خود دارند آگاه اند ، و به زیور اعمال ، صداقت ، عشق و ایمان آراسته اند و همواره میدرخشد ...... در پایان صحبت شخصی پرسید که چطور میتوانم ما نند آن ستاره درخشان باشم ؟ در پاسخ فرمودند : آموختن ، ... و جامه عمل پوشاندن به آرمان و ایده های بهایی ، کوشش در اصلاح کاراکتر ، تشویق کردن خود و داشتن صبر برای خود و دیگران ، اجتناب از انتقاد و غیبت ، ..... به عبارت دیگر فراگرفتن ، و در قلب گنجاندن آموزه های بهایی و عملکرد منطبق بر آن ..... به این گونه میتوان مثل شما ، آن ستاره همیشه درخشان بو
یاران ایران یا ۷ نفر عضو سابق هیئت مدیره جامعه بهائیان ایران نه سال است که در زندان به سر میبرند، جرم این افراد جز باور و اعتقادات مذهبیشان چیست؟